صدا دادن

لغت نامه دهخدا

صدا دادن. [ ص َ / ص ِ دَ ] ( مص مرکب ) بانگ دادن. آواز دادن :
چنان ز حسن تو اجزای بزم رفت ز هوش
که گر صراحی می بشکنی صدا ندهد.
طالب آملی ( از آنندراج ).
رجوع به صدا شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آواز دادن بانگ دادن .

مترادف ها

sound (فعل)
زدن، صدا کردن، گمانه زدن، نواختن، سروگوش آب دادن، بصدا در اوردن، بنظر رسیدن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بگوش خوردن، ژرفاسنجی کردن

فارسی به عربی

صوت

پیشنهاد کاربران

بپرس