صخد. [ ص َ ] ( ع مص ) سوختن چیزی را آفتاب. ( منتهی الارب ). گرمای آفتاب در کسی اثر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن گنجشک. || بانگ کردن کلاکموش. ( منتهی الارب ).صخد. [ ص َ ] ( اِخ ) عمرانی گوید: بلده ای است. ( معجم البلدان ).صخد. [ ص َ خ َ ] ( ع مص ) نیک گرم شدن روز و غیر آن. ( منتهی الارب ).