صحرای قدسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
صحرای قدسی ؛ کنایه از عالم لاهوت که ملکوت سموات باشد. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ) :
دریای عقلی در دلش صحرای قدسی منزلش
از نفس کل آب و گلش صفوت در اجزا داشته.
خاقانی.
دریای عقلی در دلش صحرای قدسی منزلش
از نفس کل آب و گلش صفوت در اجزا داشته.
خاقانی.