صحرا روی

لغت نامه دهخدا

صحراروی. [ ص َ رَ ] ( حامص مرکب ) سر به صحرا نهادن. از خود شدن. دیوانه شدن :
اگر چه دولت کیخسروی داشت
چو مدهوشان سر صحراروی داشت.
نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - صحرا گردی بیابان گردی . ۲ - سر به صحرا نهادن دیوانه شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس