صبیغ
لغت نامه دهخدا
صبیغ. [ ص َ ] ( ع ص ) رنگ کرده. رنگ زده. یقال : ثوب صبیغ و ثیاب صبیغ.
صبیغ. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن عسل. مردی بود به زمان عمر که مشکلات قرآن را تتبع میکرد. عمر وی را تازیانه زد و مردمان را از مجالست با او بازداشت. ( معجم البلدان ذیل ماده عسل ). و در منتهی الارب آرد که او را از مدینه به بصره نفی فرمود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید