صبغ
لغت نامه دهخدا
صبغ. [ ص َ ] ( ع مص ) رنگ کردن جامه را بچیزی. ( غیاث اللغات ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). رزیدن. || غوطه دادن دست را در آب و جز آن. ( منتهی الارب ).
صبغ. [ ص َ ] ( ع مص ) تعمید دادن : صالح عمربن الخطاب بنی تغلب بعدبماقطعوا الفرات... علی ان لایصبغوا صبیاً و لایکرهوه علی دینهم... و کان داودبن کردوس یقول لیست لهم ذمةلانهم قد صبغوا فی دینهم... ( فتوح البلدان ص 190 ).
صبغ. [ ص ِ ب َ ] ( ع اِ ) رنگ. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
۱ - رنگ جمع : اسباغ . ۲ - نانخورش .
فرهنگ معین
(صَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - رنگ کردن . ۲ - تعمید دادن .
فرهنگ عمید
۲. هر ماده ای که با آن چیزی را رنگ می کنند.
۳. نان خورش، از آن جهت که نان را رنگ می کند، مانند سرکه.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی صِبْغٍ: خورش
معنی سَبَقَ: جلو افتاد - پیشی گرفت
ریشه کلمه:
صبغ (۳ بار)
«صِبْغ» در اصل، به معنای رنگ است، ولی از آنجا که انسان به هنگام خوردن غذا معمولاً نان خود را با خورشی که می خورد رنگین می کند، به تمام انواع نان خورش ها، «صِبْغ» گفته شده است. به هر حال، کلمه «صِبْغ»، ممکن است اشاره به همان روغن زیتون باشد که با نان می خوردند، و یا انواع نان خورش ها که از درختان دیگر استفاده می کردند.
معنی سَبَقَ: جلو افتاد - پیشی گرفت
ریشه کلمه:
صبغ (۳ بار)
«صِبْغ» در اصل، به معنای رنگ است، ولی از آنجا که انسان به هنگام خوردن غذا معمولاً نان خود را با خورشی که می خورد رنگین می کند، به تمام انواع نان خورش ها، «صِبْغ» گفته شده است. به هر حال، کلمه «صِبْغ»، ممکن است اشاره به همان روغن زیتون باشد که با نان می خوردند، و یا انواع نان خورش ها که از درختان دیگر استفاده می کردند.
wikialkb: صِبْغ
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
المؤمنون
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآکِلِینَ
ﻭ [ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ] ﺩﺭﺧﺘﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻃﻮﺭ ﺳﻴﻨﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ [ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ] ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺭﻧﺪﮔﺎﻥ ، ﺭﻭﻏﻦ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺭﺷﻲ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺎﻧﺪ . ( ٢٠ )
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآکِلِینَ
ﻭ [ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ] ﺩﺭﺧﺘﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻃﻮﺭ ﺳﻴﻨﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ [ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ] ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺭﻧﺪﮔﺎﻥ ، ﺭﻭﻏﻦ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺭﺷﻲ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺎﻧﺪ . ( ٢٠ )