آنکه چون صبح دوم گر دم زند در علم و دین
چون دم آخر نیابی در همه گیتیش یار.
سنائی.
شاه چو صبح دوم هست جهانگیر ازآنک هم دل بوالقاسم است هم جگر بوتراب.
خاقانی.
چو صبح دوم سر برافلاک زدشفق شیشه باده بر خاک زد.
نظامی.
آخر عهد شب است اول صبح ای ندیم صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر.
سعدی.
پنبه از گوش برون کن که بناگوش سپیددم صبحی است که صبح دوم آن کفن است.
صائب.
رجوع به صبح راست شود.