صب الماء

لغت نامه دهخدا

صب الماء. [ ص َب ْ بُل ْ ] ( اِخ ) آبریزگان : هفت سال قحط افتاده در عهد او [ فیروزبن یزدجرد ] و باران نیامد تا خدای عز و جل رحمت کرد و باران داد و فراخی پیدا شد و آنروز از خرمی آب باران بر یکدیگر همی ریختند و آن را عید کردند و هنوز به کار دارند. این است که در تقاویم نویسند: صب الماء. ( مجمل التواریخ و القصص ص 71 ) . رجوع به آبریزگان شود.

پیشنهاد کاربران

صب الماء بتشدید باء , یعنی آب را فروریخت , کما اینکه خداوند تبارک وتعالی می فرماید در قرآن , " انا صببنا الماء صبا " و. امیر کلام مولا علی ( ع ) در نهج البلاغه در خطبه 42 می فرماید : " ألا وان الدنیا قد ولت حذا , فلم یبق منها الا صبابه کصبابه الاناء اصطبها صابها "

بپرس