صالحون

لغت نامه دهخدا

صالحون. [ ل ِ ] ( ع ص ) ج ِ صالح در حالت رفعی. رجوع به صالح... شود.

پیشنهاد کاربران

صلحاء. [ ص ُ ل َ ] ( ع ص، اِ ) صلحا. ج ِ صلیح، بمعنی صالح : قاضی مکران را با چند تن از صلحا و اعیان رعیت به درگاه فرستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242 ) .
زیشان بهر اقلیم یکی بنده و بابی است
کو را به صلاح گُرُهی کز صلحااند.
...
[مشاهده متن کامل]

ناصرخسرو.
یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود. . . ( گلستان ) . و صلحاء واعظان و نصحاء مذکران. ( ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 119 ) .

نیکو کار
تیره صالحونی لر بختیاری در طایفه کشکولی ایل قشقایی ساکن فارس
شایسته

بپرس