[ویکی فقه] صالح بن علی بن عبداللّه بن عباس، کنیه اش ابوالفضل، امیر عباسی، والی مصر و شام و فلسطین ، و عموی سفّاح و منصور خلفای عباسی می باشد.
مادر او کنیزی به نام سُعْدَی از قصبۀ صُغد سمرقند بود که وی را عبدالملک بن مروان به علی بن عبداللّه بخشید. صالح در سال ۹۶ یا قبل از آن، در الشَّراة واقع در بَلقاء، از توابع دمشق، متولد شد در منابع تاریخی ، نخستین بار از او در بیعت اَبواء یاد شده است. ابوالفرج اصفهانی – که بیعت علویان از خاندان امام حسن علیه السلام و عباسیان را با نفس زکیه به تفصیل آورده – نوشته است صالح بن علی اولین کسی بود که در این مجلس سخن گفت و همگی را به وحدت و بیعت با یک تن از میان خودشان فراخواند.
همراهی با سفاح
سفّاح برای مستحکم کردن موقعیت عباسیان، از برادران و عموها و برادرزادگان خود یاری خواست و آنان را در حکومت خویش مشارکت داد. در سال ۱۳۲، ۲۲ مرد از بنی هاشم همراه ابوالعباس سَفّاح به کوفه رفتند که صالح و برادران و دو فرزندش، فضل و عبداللّه، نیز در بین آنان بودند. آنان همگی به ابوالعباس خدمت کردند و فرماندهان سپاه و از یارانش بودند. وی در همین سال عمویش، عبداللّه بن علی، را به جنگ مروان بن محمد، آخرین خلیفۀ اموی، فرستاد. صالح نیز با هشت هزار تن در مَرج عَذراء به کمک عبداللّه رفت و در فتح دمشق با وی شرکت داشت. پس از فرار مروان به سوی مصر، سفّاح در نامه ای از عبداللّه خواست تا صالح را به تعقیب وی بفرستد. صالح در نیمۀ ذیحجۀ ۱۳۲ وارد مصر گردید و مروان، به دستور او، در قریۀ بوصیر مصر کشته شد.
ولایت فلسطین و مصر
صالح پس از فتح مصر، در محرّم ۱۳۳ از طرف سفّاح والی مصر گردید و از مردم مصر برای او بیعت گرفت. صالح جمعی از بنی امیه را کشت و جمعی دیگر را به سمت عراق کوچاند و صدقات (زکات) آنجا را بین ایتام و مساکین و ابناءالسبیل تقسیم کرد. به دستور وی، زبان مروان را قطع کردند و سپس سر او را یزیدبن مانی نزد سفّاح برد. چون مروان کشته شد، دخترش با گفتاری بلیغ از صالح درخواست بخشش کرد. صالح ابتدا زبان به ملامت آنان گشود و سپس همه را عفو کرد و بنا به تقاضای خودشان، آنان را به حرّان فرستاد. سفّاح بعداً صالح را والی فلسطین کرد و از این رو، در اول شعبان ۱۳۳ حکومت مصر را به ابوعون عبدالملک بن یزید سپرد. مدت امارت وی در مصر هفت ماه و چند روز بود. وی در تابستان ۱۳۳ سعیدبن عبداللّه را به جنگ با روم شرقی (بیزانس) فرستاد. صالح در سالهای ۱۳۴ و ۱۳۵ والی فلسطین بود. چندی بعد، سفّاح حکومت مصر و افریقیه را نیز به او محول کرد و در ۵ ربیع الآخر ۱۳۶، بار دیگر وارد مصر گردید. صالح در سالهای ۱۳۶ تا ۱۳۸، از طرف منصور عباسی ، حاکم مصر بود. وی هنگام درگذشت سفّاح (۱۳۶) در مصر بود. عیسی بن علی او را از مرگ سفّاح و خلافت ابوجعفر منصور آگاه کرد و از او خواست برای بیعت به شام برود. منصور، صالح را به حکومت قِنَّسرین و شهرهای مرزی (عَواصِم یا ثغور) گمارد.
جنگ با رومیان
...
مادر او کنیزی به نام سُعْدَی از قصبۀ صُغد سمرقند بود که وی را عبدالملک بن مروان به علی بن عبداللّه بخشید. صالح در سال ۹۶ یا قبل از آن، در الشَّراة واقع در بَلقاء، از توابع دمشق، متولد شد در منابع تاریخی ، نخستین بار از او در بیعت اَبواء یاد شده است. ابوالفرج اصفهانی – که بیعت علویان از خاندان امام حسن علیه السلام و عباسیان را با نفس زکیه به تفصیل آورده – نوشته است صالح بن علی اولین کسی بود که در این مجلس سخن گفت و همگی را به وحدت و بیعت با یک تن از میان خودشان فراخواند.
همراهی با سفاح
سفّاح برای مستحکم کردن موقعیت عباسیان، از برادران و عموها و برادرزادگان خود یاری خواست و آنان را در حکومت خویش مشارکت داد. در سال ۱۳۲، ۲۲ مرد از بنی هاشم همراه ابوالعباس سَفّاح به کوفه رفتند که صالح و برادران و دو فرزندش، فضل و عبداللّه، نیز در بین آنان بودند. آنان همگی به ابوالعباس خدمت کردند و فرماندهان سپاه و از یارانش بودند. وی در همین سال عمویش، عبداللّه بن علی، را به جنگ مروان بن محمد، آخرین خلیفۀ اموی، فرستاد. صالح نیز با هشت هزار تن در مَرج عَذراء به کمک عبداللّه رفت و در فتح دمشق با وی شرکت داشت. پس از فرار مروان به سوی مصر، سفّاح در نامه ای از عبداللّه خواست تا صالح را به تعقیب وی بفرستد. صالح در نیمۀ ذیحجۀ ۱۳۲ وارد مصر گردید و مروان، به دستور او، در قریۀ بوصیر مصر کشته شد.
ولایت فلسطین و مصر
صالح پس از فتح مصر، در محرّم ۱۳۳ از طرف سفّاح والی مصر گردید و از مردم مصر برای او بیعت گرفت. صالح جمعی از بنی امیه را کشت و جمعی دیگر را به سمت عراق کوچاند و صدقات (زکات) آنجا را بین ایتام و مساکین و ابناءالسبیل تقسیم کرد. به دستور وی، زبان مروان را قطع کردند و سپس سر او را یزیدبن مانی نزد سفّاح برد. چون مروان کشته شد، دخترش با گفتاری بلیغ از صالح درخواست بخشش کرد. صالح ابتدا زبان به ملامت آنان گشود و سپس همه را عفو کرد و بنا به تقاضای خودشان، آنان را به حرّان فرستاد. سفّاح بعداً صالح را والی فلسطین کرد و از این رو، در اول شعبان ۱۳۳ حکومت مصر را به ابوعون عبدالملک بن یزید سپرد. مدت امارت وی در مصر هفت ماه و چند روز بود. وی در تابستان ۱۳۳ سعیدبن عبداللّه را به جنگ با روم شرقی (بیزانس) فرستاد. صالح در سالهای ۱۳۴ و ۱۳۵ والی فلسطین بود. چندی بعد، سفّاح حکومت مصر و افریقیه را نیز به او محول کرد و در ۵ ربیع الآخر ۱۳۶، بار دیگر وارد مصر گردید. صالح در سالهای ۱۳۶ تا ۱۳۸، از طرف منصور عباسی ، حاکم مصر بود. وی هنگام درگذشت سفّاح (۱۳۶) در مصر بود. عیسی بن علی او را از مرگ سفّاح و خلافت ابوجعفر منصور آگاه کرد و از او خواست برای بیعت به شام برود. منصور، صالح را به حکومت قِنَّسرین و شهرهای مرزی (عَواصِم یا ثغور) گمارد.
جنگ با رومیان
...
wikifeqh: صالح_بن_علی_بن_عبدالله_بن_عباس