صال

لغت نامه دهخدا

صال. ( ع مص ) صول. صیال. حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن. ( منتهی الارب ).

صال. [ صال ل ] ( ع ص ، اِ ) باران سخت و بزرگ قطره که زمین شکافته گردد از وی. ( منتهی الارب ). || خر وحشی حادالصوت. ( تاج العروس ). || لحم ٌ صال ؛ گوشتی گنده. ( مهذب الاسماء ) .

فرهنگ فارسی

باران سخت و بزرگ قطره که زمین شکافته گردد از وی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَالِ: دنباله رو - پیرو (کلمه صالی از ماده صلو اشتقاق یافته که به معنای پیروی است ، و صالی جحیم به معنای دنبالهرو جهنم است ، به طوری که هر جا راه جهنم را سراغ داشته باشد به آنجا برود و عمل دوزخیان را مرتکب شود)
معنی سُئِلَ: سؤال شد
معنی سَأَلَ: سؤال کرد - درخواست نمود
ریشه کلمه:
صلی (۲۵ بار)

«صالِ الْجَحِیمِ»: کسی که مایل است خود را به آتش دوزخ بسوزاند، و به این ترتیب، راه عذر را بر همه منحرفان می بندد و در اصل «صالی» به صورت اسم فاعل بوده، و معمولاً هنگامی که صیغه اسم فاعل را در مورد موجود عاقلی به کار می برند، مفهومش انجام کاری از روی اراده و اختیار است.
ملازمت. «صلی الرجل النار: لزمها» (مجمع) بریان کردن نیز گفته‏اند: «صلی اللحم: شوّاه) دخول،سوختن، چشیدن عذاب آتش نیز گفته‏اند. ملازمت و دخول به آیات قرآن مناسب است . به زودی و اهلاکا گوید و ملازم آتش مشتعل گردد. . به آتش شعله دار ملازم می‏شود. . در اثر کفرتان ملازم جهنّم شوید. . سپس او را ملازم جحیم کنید. صال: (اسم فاعل) ملازم و داحل . اصطلاء: گرم با آتش . شاید از آن خبری بیاورم یا تکه‏ای از آتش که شاید گرم شوید. همچنین است آیه 7 سوره نمل.

پیشنهاد کاربران

بپرس