صاف شدن


معنی انگلیسی:
straighten, to clear, to be filtered or clarified, to smooth

لغت نامه دهخدا

صاف شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) یک رو شدن. یک رنگ شدن :
صاف چون آیینه میباید شدن با نیک و بد
هیچ چیز از هیچ کس در دل نمیباید گرفت.
صائب.
|| صاف شدن هوا؛ بی ابر شدن. آفتاب شدن.

فرهنگ فارسی

یک رو شدن

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> صاف شدن
تحمل فشار بیش از حد توان. مثال: این درس خیلی سنگینه، صاف شدم.

مترادف ها

fine (فعل)
جریمه کردن، صاف کردن، کوچک کردن، جریمه گرفتن از، صاف شدن، رقیق شدن

smooth (فعل)
ارام کردن، تسکین دادن، صاف کردن، تسویه کردن، هموار کردن، صاف شدن، روان کردن، ملایم شدن، صافکاری کردن

smoothen (فعل)
رنده کردن، صاف کردن، صاف شدن، نرم شدن، صافکاری کردن، صاف و صیقلی شدن

فارسی به عربی

غرامة , ناعم

پیشنهاد کاربران

خالی شدن
از نمد گذشتن ( بیرون رفتن ) شراب ؛ کنایه از صاف و خالص شدن شراب. ( از بهار عجم ) .

بپرس