صاف یعنی همدل
صاف:هموار
سلیم
صاف: یکی هم برابری دارد مانند باهم صاف و یکدل باشیم برابر ست با، با هم یکی و یکدل باشیم.
straight. . ارادتمند دکتر حسن هناره
بدون کینه ، بدون خرده ، بدون کدورت، بدون گرد و خاک و . . .
ساب= صاف، صیقلی = ساف، ساو، پالایش، ناب، نرم، سره، هم وار، یک نواخت، سابیده، ساویده، ساییده، ساپ، سهیک، رِک، بی غش، زازرا، تمیز، اَپِریمَن، اَنیشیپ، اَنبزار، پرداختگ، پرداخته، تخت، سوهان، ساه، سامان، ساه مان، نرم، sanft ( آلمان ) ، chafe ، soft ( انگلیسی ) ، پیراستن، پالایه، پالوده، پاک، هامار،
... [مشاهده متن کامل]
شکس، مگان یا هرچیزی که کامل شده باشد.
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده: # امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
خالی
سامان از ریشه ساهمان
ساهمان واژه قدیمی که ترکیب ساه مان ساخته شده
و ساه به معنای صیقلی ، صاف، بی زائدگی ، براق ، روشن می باشد که واژه ساهان ( تلفظ امروزی سوهان ) نیز از همان گرفته شده است
و مان به معنای دارا بودن پسوند مالکیت
... [مشاهده متن کامل]
پس واژه ساهمان ( سامان ) به معنای شخص یا هر مکان و چیزی که به کمال ، روشنایی، نظم ، شکوه یا خیر رسیده
امروزه به صورت مخفف از واژه سامان استفاده میشود و در مورد سرزمین آباد، جای منظم ، شخص کمال یافته، دارایی و ثروت ، دارای شکوه استفاده میشود
صاف به تورکی=== دوروDuru
صاف
واژه ای پارسی و اَرَبیده همریشه با :
انگلیسی : soft
آلمانی : sanft
صاف ~ ساف = نَرم ، هموار
خمیر
سین
همانند ( سینی=سین ی ) که جای تختی است که بروی آن چیز هایی گذارند.
و یا ( سینه=سین ـه ) که قسمتی از بدن انسان که استخوان های آن صاف و تقریبا هموار شده و سطحی را بوجود آورده اند.
انسان های صاف و صادق را دوست دارم.
شراب زلال
به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش / که هرچه ساقی ما ریخت عین الطاف است حافظ
در گفتار لری :
به مَنای پاک، هموار، درست و یکنواخت است
در مثل:
آب صاف است= آب پاک است
زمین صاف است= زمین هموار و یکدست است
صاف کردن چیزی=درست و با نظم کردن چیزی
آدم صاف و ساده=آدم درست و بدون ناپاکی و نیرنگ
صاف: [اصطلاح موسیقی ]زمانی که یک گام اندکی پایین تر از حالت مد نظر می باشد.
پرداخته، صیقلی، لغزنده، نرم، نشو، هموار، تخت، مستوی، مسطح، راست، شق، پاک، پالوده، روشن، زلال، خالص، مروق، ناب، بی آلایش، وضیع
صاف کلمه ای عربی است که وارد زبان فارسی و ترکی شده است.
صاف به ترکی: هامار ، دورو ، صاف
مثال: زمین صاف: هامار یئر ، آب صاف: دورو سو ، دیوار صاف: صاف دووار
پیشنهاد بنده پالوده و پالایش و پالایه البته پیراسته کردن هم به همین چمار و معنا هست
پارسی بگوییم و پاس بداریم ما ایرانی هستیم و شایسته و درخور ماست ک پارسی بگوییم
این واژه آریایی است و در انگلیسی هم داریم :
chafe
هموار پاکیزه
هموار
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوىِ ساف - ساب - ساو Saf - Sab - Sav به معنى صیقلى و سابیده شده است برداشته معرب نموده و ساخته اند: الصاف ، صافیّ ، صافَ یصیفُ ، تصفیة ، مُصافة و . . . !!! صاف از ریشه صـ. ف. ف یا صـ. ف. و نیست بلکه
... [مشاهده متن کامل]
برعکس پس از اقتباس واژه صاف از ساف/ساب آن را بر وزن فاعل تصور کرده و ریشه ٣ حرفى صـ. ف. ف را بیرون کشیده اند و ساخته اند: صف ، صفوف ، مصاف و . . . !!! و از سوى دیگر بر وزن فاعل تصور شده و ریشه ٣حرفى صـ. ف. و از آن بیرون کشیده شده و ساخته اند: تصفیه ، صافی ، صفاء
، مصفاء ، صفیّ ، صفیّة ، مصطفىٰ ، إصطفىٰ و . . . !!!!!!! در پارسى کُنِش سابیدن/ساویدن/ساییدن از همین ریشه است. پس شایسته ایرانیان است که بخوانند و بنویسند: ساف . دیگر همتایان آن در زبان پارسى اینهاست: هموار Hamvar ، تخت Taxt ، پرداخته Pardaxteh ( پهلوى: پرداختگ
: صیقلى شده ) ، اَنَبْزار Anabzar ( پهلوى: مسطح ، ساف ) ، اَنیشیپ Aniship ( پهلوى: مسطح ، ساف ) ، اَپِریمَن Aperiman ( پهلوى: ساف ، پالوده ، تمیز ) ، زازْرا Zazra ( پهلوى: ساف ، خالص ، ناب ، بى غش ) ، رِک Rek ( کردى: ساف ، هموار ، درست ، مرتب ) ، سَهیک Sahik ( پهلوى:
ساف ، زلال ، شفاف )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)