صاره

لغت نامه دهخدا

( صارة ) صارة. [ رَ ] ( ع اِ ) لوف الصغیر است به زبان اندلس که به پارسی آن رافیل گوش ( پیل گوش ) خوانند. ( برهان قاطع ) ( مفردات ابن بیطار ) ( اختیارات بدیعی ). و رجوع به صاروان شود. || درختستان. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || نافه مشک. ( منتهی الارب ). || صارةالجبل ؛ اعلای کوه. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

صارة. [ صارْ رَ ] ( ع اِ ) حاجت. || ( اِمص ) تشنگی. ( منتهی الارب ).

صارة. [ رَ ] ( اِخ ) نصر گوید کوهی در دیار بنی اسد، و دیگران گفته اند کوهی است نزدیک فَید، و زمخشری آرد که آن کوهی است در صمد میان تیماء و وادی القری. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

حاجت

پیشنهاد کاربران

بپرس