صادقی

/sAdeqi/

لغت نامه دهخدا

صادقی. [ دِ ] ( اِخ ) وی از مردم هرات است و در قندهار پرورش یافت و به هندوستان رفت و در زمره مدّاحان اکبرشاه درآمد. این بیت از اوست :
دل مجروح را پروای تن نیست
شهید عشق محتاج کفن نیست.
( قاموس الاعلام ترکی ).

صادقی. [ دِ ] ( اِخ ) ( ملا... ) وی از مردم قاین بود و به صنعت گلکاری قیام داشت. این مطلع از اوست :
کدخدائیت مایه هوس است
کد رهاکن همان خدای بس است.
( از مجالس النفائس صص 151 - 152 ).

صادقی. [ دِ ] ( اِخ ) سیدجعفر. وی از اهالی دهلی هندوستان است و از مشاهیر شعرای آن سامان و او را کتابی است که بهارستان جعفری نام دارد. از اشعار اوست :
ترک من دست چو بر خنجر بی داد برد
تشنه را ذوق زلال خضر ازیاد برد.
وی بسال 1190 هَ. ق. درگذشت. ( از ریحانة الادب ج 2 ص 450 ).

صادقی. [ دِ ] ( اِخ ) محمدبن سرور بکری ، مکنی به ابی السرور. از مشاهیر مورخین قرن یازدهم هجری است. او راست : الروضة الزاهرة فی ولاة مصر و القاهرة که حاوی وقایع تا سال 1036 هَ. ق. و بسیار ممتع است. ( از ریحانةالادب ج 2 ص 450 ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ فارسی

محمد بن حسین افضلی حاذقی گیلانی . از دانشمندان ( ف. حدود ۹۷٠ ه.ق . ). او راست: هدایه الروای الی الفاروق المداوی للعجز عن تفسیرالبیضاوی ( مولف بسال ۹۵۳ ه.ق . ) و آن از سوره اعراف است تا آخر قر آن .
محمد بن سرور بکری مکنی به ابن السرور

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس