صاحب هنر. [ ح ِ هَُ ن َ ] ( ص مرکب ) هنرمند. هنرور. دارای هنر : بی هنر را دیدن صاحب هنرنیش بر دل میزند چون کژدمی.سعدی.اگر هست مرد از هنر بهره ورهنر خود بگوید نه صاحب هنر.سعدی.زبان در دهان ای خردمند چیست کلید در گنج صاحب هنر.سعدی.ورجوع به هنر شود.