نیست برِ مردم صاحب نظر
خدمتی از عهد پسندیده تر.
نظامی.
پادشاهی بود و او را سه پسرهر سه صاحب فطنت و صاحب نظر.
مولوی.
پس دو چشم روشن ای صاحب نظربهتر از صد مادر است و صد پدر.
مولوی.
مرغ جایی که علف بیند و چیندگرددمرد صاحب نظر آنجا که کرم بیند و جود.
سعدی.
آن نه صاحب نظر بود که کنداز چنین روی در بروی فراز.
سعدی.
وصل خورشید به شب پرّه اعمی نرسدکه در این آینه صاحب نظران حیرانند.
حافظ.
دوستان عیب من بیدل حیران مکنیدگوهری دارم و صاحب نظری میجویم.
حافظ.
بنمای به صاحب نظران گوهر خود راعیسی نتوان گشت به تصدیق خری چند.
صائب.
|| جمال پرست. آنکه از نظر به جمال خوبان لذت گیرد بی نظر ریبة : گروهی نشینند با خوش پسر
که ما پاکبازیم و صاحب نظر.
سعدی.
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظراست عشق بازی دگر ونفس پرستی دگر است.
سعدی.
سهل بود آنکه به شمشیر عتابم میکشت قتل صاحب نظر آن است که قاتل برود.
سعدی.
میان عاشقان صاحب نظر نیست که خاطر پیش منظوری ندارد.
سعدی.
هر کس به تعلقی گرفتارصاحب نظران به روی منظور.
سعدی.
گوشه چشم رضائی به مَنَت باز نشداین چنین عزت صاحب نظران میداری.
حافظ.
در خیال اینهمه لعبت به هوس میبازم بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد.
حافظ.
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری سر گیسوی تو در هیچ سَری نیست که نیست.
حافظ.
|| عارف : بفرمود صاحب نظر بنده را
که خشنود کن مرد دَرْمَنده را.
سعدی.
که صاحب نظر بود و درویش دوست هر آن کاین دو دارد ملک صالح اوست.
سعدی.
|| بلندهمت. عالی طبع. ضد تنگ نظر : کوته نظران را نبود جز غم خویش
صاحب نظران را غم بیگانه و خویش.
سعدی.
نظر آنانکه نکردند بدین مشتی خاک الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند.بیشتر بخوانید ...