صاحب منصب
/sAhebmansab/
مترادف صاحب منصب: افسر، بلندمقام، عالی رتبه، عالی مقام
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. کسی که دارای رتبه و مقام دولتی، کشوری، یا لشکری باشد.
۳. (نظامی ) افسر ارتش از ستوان سوم به بالا.
جدول کلمات
مترادف ها
مامور، سر کرده، افسر، صاحب منصب
صاحب منصب، عالیرتبه
صاحب منصب، مامور رسمی، مقام رسمی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مرتبه دار. [ م َ ت َب َ / ب ِ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) ظاهراً مقام و منصبی بوده است در دربار شاهان و امیران آن که در مجلس ملوک و امیران جایگاه درباریان و صاحبان مقام را معین می دارد و هر کس بجای خود هدایت
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
می کند. مأمور تشریفات درباری در این جا شواهد متعددی از تاریخ بیهقی آورده میشود که وظایف این طبقه بهتر شناخته گردد : آنچه خداوند را بایست فرمود از حدیث لشکر و درگاه و مجلس امارت و غلامان و مرتبه داران و جز آن و آنچه بدین ماند بفرماید. ( تاریخ بیهقی ص 42 چ ادیب ) حاجب. . . بر درگاه نشسته بود با دیگر حجاب و حشم و مرتبه داران. ( تاریخ بیهقی ص 118 ) . خواجه [ احمد حسن ] و دو حاجب دیگر با وی بودند و بسیار مرتبه داران و غلامی را از آن خواجه نیز به حاجبی نامزد کردند. ( تاریخ بیهقی ص 151 ) . چون به دهلیز و در سرای افشین رسیدم حجاب ومرتبه داران وی جمله پیش من دویدند. ( تاریخ بیهقی ص 171 ) . خبر رسید که رسول به دو فرسنگی شهر رسید مرتبه داران پذیره رفتند. . . مرتبه داران رسول را ببازار بیاوردند. ( تاریخ بیهقی ص 41 و 42 ) . کار لشکر و غلامان سرای و مرتبه داران حاجب بزرگ و سالاران به تمامی ساختند. ( تاریخ بیهقی ص 289 ) . بجز مقرعه و بردابرد مرتبه داران هیچ آواز دیگر شنوده نیامد. ( تاریخ بیهقی ص 292 ) . دو سرای است غلامان و مرتبه داران را به رسم بتوان ایستادن. ( تاریخ بیهقی ص 289 ) . بیرون سرای مرتبه داران و حجاب با کلاهها بایستادند. ( تاریخ بیهقی ص 290 ) . مرتبه داران و رسول داران برفتند. ( تاریخ بیهقی ص 375 ) .
دارای شغل عالی
کاره
پایور ، پایه ور