صاحب ثروت ؛ دولتمند. مالدار. دارا.
فراخ درم. [ ف َ دِ رَ ] ( ص مرکب ) پولدار. مرفه. ثروتمند :
تنگدستان ز من فراخ درم
بیوگان سیر و بیوه زادان هم.
نظامی.
تنگدستان ز من فراخ درم
بیوگان سیر و بیوه زادان هم.
نظامی.
خوش برگ . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ ] ( ص مرکب ) کنایه از صاحب ثروت و باسامان . ( آنندراج ) : نخواهم دل از او خوش برگ گرددکه مفلس زود شادی مرگ گردد. زلالی ( از آنندراج ) .
صاحب ثروت : ثروتمند . .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 200 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 200 ) .