صائن اصفهانی

لغت نامه دهخدا

صائن اصفهانی. [ ءِ ن ِ اِ ف َ ] ( اِخ ) صاین الدین علی بن محمدبن محمد تُرکه اصفهانی ( خواجه... ). از علماء و عالم زادگان اصفهان. جد او سیدمحمد ترک و اصل آنان از خجند است ، از این رو به «تُرْکه » معروف گردیده اند. صاین الدین ابتدا نزد برادر بزرگ خود که از فقهاء و متصوفان متشرع بود به تحصیل علوم پرداخت ، سپس به امر برادر، پانزده سال به سیاحت بلادو تحصیل علوم گذرانید. صاین در علوم معقول و منقول و تصوف عالی و علوم قدیمه و غریبه چون علم نقطه و حروف و اعداد و جفر و مانند آن ماهر و در هر باب آثار و نوشته هایی دارد که بر استادی وی گواه است. او و برادران وی را پس از فتح اصفهان به امر تیمور به سمرقند کوچ دادند و برادران بزرگ او در عهد تیمور به مناصب قضاء و اشغال مناسب با فن خود میپرداختند و او در همان اوقات بعد از بیست وپنج سال تحصیل از نزد برادر بزرگ خویش بطلب علم و کمال و زیارت مکه سفر کرد و به شام و مصر و حجاز رفت و در مصر به خدمت شیخ سراج الدین رسید و پس از بازگشت از عراق خبر مرگ امیر تیمور شنید، و در اصفهان منزوی گردید و به افاده و استفاده پرداخت و در حدود سال 808 و 809 هَ. ق. میرزا پیرمحمد والی فارس او را به شیراز دعوت کرد و پس از کشته شدن پیرمحمد که بسال 813 هَ. ق. روی داد و حکومت برادر وی میرزا اسکندر، صاین الدین در خدمت میرزا اسکندر میبود و در اصفهان در دربار وی مقرب می زیست. بعد از آنکه اسکندر بر شاهرخ طغیان کرد ( 817 ) و شاهرخ اصفهان و فارس را مسخر ساخت سید باز انزوا گزید لیکن بسبب تقرب او به اسکندر، از کید دشمن ایمن نبود، بنابراین دو سفر از اصفهان به خراسان رفت ، و در سفر دوم منظور شاهرخ قرار گرفت ، و به قضاوت ولایت یزد منصوب شد. در این موقع باز از کید بداندیشان بر کنار نماند و چنانکه از رساله «نفثةالمصدور اول » برمی آید: دشمنان و حسودان او را در حضرت شاهرخ به صوفیگری منسوب ساختند، و از تألیفاتی که در تصوف داشت گواه آوردند،و او را برای پرسش به هرات خواستند، و او در نفثةالمصدور اول که خطاب به پادشاه است و بسیار فاضلانه و استادانه به شیوه ساده و سنجیده تحریر یافته است از خود دفاع کرد. و چنانکه خود گوید: در این مملکت مردم به علم هیئت و نجوم که بسا مواد مخالف صریح شرع در آنها موجود است مشغولند و کسی اعتراض نمیکند ولی من که در جوانی چیزی در باب تصوف نوشته ام اما در عمل همواره به علم فقه و حدیث مشغولم و شغلم از عهد تیمور تا به حال قضاوت و رسیدگی به امور شرعی است اعتراض میکنند، و این اعتراض مبتنی بر اغراض است زیرا گذشته از اینکه شیوه من صوفیگری نیست ، خود علم تصوف نیز از علوم اسلامی است ، و مشایخ بزرگوار همه از مردم سنت و جماعت بوده اند، و در عهد خود ما خواجه محمد پارسا که از علما و کبار مشایخ و متصوفه بود، تیمور و کافه ناس از او فراوان احترام میکردند، و کسی بر وی اعتراض نداشت ، پس هر گاه من صوفی باشم کسی را حق اعتراض نیست. این رساله را بسیار زیبا و مؤثر نوشته است ودر این رساله شرحی از سخنان خواجه محمد پارسا بیاورده است و در مقام قدس و طهارت ذیل و عظمت جانب مشایخ و علو قدر تصوف و اهمیت این طریقه شرحی مستوفی نگاشته است. و این رساله شرحی از رسایل بسیار عمده اوست و پس از مقدمه آن را بر دو «وصل » قسمت کرده با نثری محلی به شعر و حدیث و آیات و کلمات بزرگان و در آن وقت پنجاه ونه سال از عمر او میگذشته است و در نتیجه ٔهمین گفتگوها رساله ای در عقیده خود بر طبق مذهب امام شافعی مسماة به رساله در اعتقاد در 820 هَ. ق. تألیف کرده و در خاتمه آن شرحی نوشته و خلاصه آن چنین است : اعتقاد این حقیر به غیر از آنچه ائمه سنت وجماعت رضوان اﷲ علیهم بر آنند نبوده و الحالة هذه برآن است ، چنانکه تفاصیل اصول آن را در رساله عقیده متعرض شده... و اگر در اثناء جوانی و حین طلب بر امتثال فرموده «تعلموا حتی السحر» در علم چند که خلاف این اصول باشد خوض کرده ، نه از سر اعتقاد کرده بلکه از جهت اختیار تفنن و اکتساب فضائل که دأب دانشوران و ادب ایشان است علی الرسم اشتغال ورزیده و همچنین چیزی از سخنان مشایخ صوفیه که به امر و التماس جمعی آن را نبشته بر همین سبیل است و نه از آن رو نبشته که معتقد بدانهاست که بیشتر آن سخنان اعتقادی نیست. هذاما ذهبت الیه ، و اﷲ شاهد علیه. حرره علی بن محمد المشتهر بترکه بیمینه حامداً للّه و مصلیاً علی امینه. و ظاهراً بعد از این تاریخ در سال 830 هَ. ق. روز جمعه در شهر هرات احمد لر میرزا شاهرخ را بر در مسجد با کارد زخمی زد و کارگر نیفتاد و شفا یافت و احمد فوراً کشته شد، آنگاه در صدد کشف واقعه و دستگیری محرکین برآمدند، معلوم است که با کشته شدن ضارب ، حقیقت امر را نتوان دریافت ، بدین سبب هرکس را با دیگری غرض بود وی را به آشنایی با احمد لر متهم میساخت و گروهی از مردم ذیقیمت در این تهمت فروشدند و جمعی منکوب گشتند و شاه قاسم انوار از آنجمله بود که به ماورأالنهر رفت و یکی هم صاحب ترجمه بود که خود در این باب گوید: ناگاه یک روز در اثنای این حال نشسته آوازه موحش به گوش رسید مشعر بدانک ذات مبارک خسروانی را از نوایب حدثان تشویشی رسیده راستی : دل کین خبر شنید کسش باخبر ندید، لیکن طریق تبتل و دعا و تصدق بی رعونت و ریا، چنانچه وظیفه مخلصان باشد پیشنهاد خاطر ساخت. آری در دست ما همین دعوات است و السلام. یک صباح جمعی صلحا و عزیزان را طلبید و نسخه صحیح بخاری درمیان نهاده و در کیفیت ختم آن جهت سلامت از واقعه مشورت میکند، ناگه شخصی از قلعه رسید که ایلچی آمده است و به حضور شما احتیاج دارند، جهت مشورت ضرورت شد. روان شدن همان بود، دیگر نه خانه را دید و نه یاران و نه فرزندان و عیال مگر به بدترین اوضاع و احوال :بیشتر بخوانید ...

پیشنهاد کاربران

بپرس