شیوازبان. [ شی زَ ] ( ص مرکب ) فصیح. ( المصادر زوزنی ). فصیح زبان که بلیغبیان باشد. ( برهان ). فصیح و بلیغ و تیززبان. ( غیاث ). فصیح زبان. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). خوشخوان : بلبل شیوازبان ناله به آهنگ بردفاخته با عندلیب چنگ سوی چنگ برد.فخر اصفهانی ( از جهانگیری ).فصاحة؛ شیوازبان شدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ).
- شیوازبان ؛ فصیح زبان. ( ناظم الاطباء ) . بمعنی فصیح زبان که بلیغ بیان باشد. ( برهان قاطع ) . فصیح و بلیغ. ( آنندراج ) . - || تیززبان. ( آنندراج ) .شیوا یعنی زیبا+ عکس و لینک