شیم
لغت نامه دهخدا
شیم. ( ع ص اِ ) ج ِ اَشْیَم و شَیْماء. || ج ِ شیام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مفردهای کلمه شود. || ماهیی است. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نوعی از ماهی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به «شیم » فارسی شود.
شیم. [ ش َ ی َ ] ( ع اِ ) هر زمینی که آنرا از پیش نکنده باشند و به سختی و صلابت خود باقی باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
شیم. [ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ شیمة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( اقرب الموارد ). خلقها. ( مقدمه لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3 ). خویهای نیک. ( دهار ). عادتها و خویها، و ج ِ شیمه است. ( غیاث ). ج ِ شیمه ، به این معنی خویهای و خصلتها: الظلم من شیم النفوس. ( یادداشت مؤلف ). ج ِ شیمة. خلقها. طبیعتها. عادتها. ( فرهنگ فارسی معین ) : غور کردم و مکارم شیم ایشان از ادراک افهام و اوهام گذشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ). کریمه بر و شریفه کرم که در محاسن شیم یکتا بود... از شوی خویش بیزاری جست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 444 ). رجوع به شیمة شود.
- خجسته شیم ؛ خوش خوی. نیک خلق. نیک سرشت :
همه اجداد او خجسته شیم.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع شیمه خلقها طبیعتها عادتها .
هر زمینی که آنرا از پیش نکنده باشند و به سختی و صلابت خود باقی باشد .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
= شیمه
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
شیم به گویش بختیاری یعنی نحس و بد یمن
مار سیاه مویم، ماهی شیم* گشته
وز موج موج محنت، کف بر سرم چو دریا. . .
( سراج الدین قُمری آملی - شاعر اواخر قرن ششم و ربع قرن اول هفتم هجری قمری )
وز موج موج محنت، کف بر سرم چو دریا. . .
( سراج الدین قُمری آملی - شاعر اواخر قرن ششم و ربع قرن اول هفتم هجری قمری )
شیم در زبان تپوری ( طبری، مازندرانی ) به چم و معنای "ماهی" است.
شیَم= خوی ها، جمع شیمت
شیم به معنی بو در زبانهای ایرانی باستان
شیم در گویش بختیاری به معنای نحس، شوم و نامبارک
در گفتار لری :
شیم ( لری ) = شوم ( فارسی )
جابجایی دو حرف ( ی، و ) که در واژگان زیادی رخ داده است.
شینه = حمله، یورش
شیم ( لری ) = شوم ( فارسی )
جابجایی دو حرف ( ی، و ) که در واژگان زیادی رخ داده است.
شینه = حمله، یورش
سیم، رابط