شیفته کردن


معنی انگلیسی:
charm, enrapture, magnetize

لغت نامه دهخدا

شیفته کردن. [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عاشق و شیدا کردن. دل بردن و آشفته ساختن :
خلق را بر تو چنین شیفته احسان تو کرد
تا تو باشی دل تو سیر مباداز احسان.
فرخی.
شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین
شایدم هرچه به من عشق و ولای تو کند.
منوچهری.

فرهنگ فارسی

عاشق شیدا کردن دل بردن و آشفته ساختن

مترادف ها

enamor (فعل)
شیفتن، شیفته کردن

enamour (فعل)
شیفتن، شیفته کردن

enthrall (فعل)
اسیر کردن، شیفته کردن، بنده کردن، بغلامی دراوردن، مفتون ساختن

enthral (فعل)
اسیر کردن، شیفته کردن، بنده کردن، بغلامی دراوردن، مفتون ساختن

فارسی به عربی

افتن

پیشنهاد کاربران

Charm one to your company
از دست بردن دل ؛ شیفته کردن :
زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را.
سعدی.
چنان کرشمه ٔساقی دلم ز دست ببرد
که با کس دگرم نیست برگ گفت و شنید.
حافظ.

بپرس