امام علی ( ع ) در خطبه 69نهج البلاغه در ملامت و مذمت یارانش فرموده است:
�چه اندازه با شما مدارا کنم! همچون مدارا کردن با شتران نوبارى که از سنگینی بار پشتشان مجروح گردیده و همانند جامه کهنه و فرسوده اى که هرگاه از جانبی آنرا بدوزند از سوى دیگر پاره می گردد.
... [مشاهده متن کامل]
هرگاه گروهی از لشکریان شام به شما نزدیک می شوند هر یک از شما در را به روى خود می بندید و همچون سوسمار در لانه خود می خزید و همانند کفتار در خانه خویش پنهان می گردید.
به خدا سوگند! آن کس که شما یاور او باشید ذلیل است و کسی که با شما تیراندازى کند همچون کسی است که تیرى بی پیکان به سوى دشمن رها سازد. به خدا سوگند!جمعیت شما در خانه ها زیاد و زیر سایه پرچمهاى میدان نبرد کم.
خدا نشانه ذلت را بر چهره ها و پیشانی شما بگذارد! و بهره هاى شما را نابود سازد.
آن گونه که به باطل متمایل و به آن آشنائید به حق آشنائی ندارید و آن چنان که در نابودى حق می کوشید براى از بین بردن باطل قدم برنمی دارید. �
در مجموعه سخنان امیرالمؤمنان علی ( ع ) ، که شریف رضی آنرا گرد آورده و نام آنرا نهج البلاغه نهاده است، خطبه هایی از امام ( ع ) درباره مردم کوفه می بینیم؛ خیلی کم ستایش ( نهج البلاغه، خ 107 ) و بیشتر نکوهش، تا آنجا که به نفرین می کشد و امام مرگ خود را از خدا می خواهد.
===
بدین خطبه بنگرید: �گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم، فرمان نمی برند و چون می خوانم، پاسخ نمی دهند. ای ناکسان، برای چه در انتظارید؟ و چرا برای یاری دین خدا گامی بر نمی دارید؟ دینی کو تا فراهمتان آرد؟ غیرتی کو تا شما را به غضب آرد؟� ( همان: خ 39 )
به خدا سوگند فریفته کسی است که فریب شما را خورد و بی نصیب کسی است که انتظار پیروزی از شما برد� ( همان: خ 29 )
خدایا! اینان از من خسته اند و من از آنان خسته؛ آنان از من به ستوده اند و من از آنان دل شکسته؛ پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار. � ( همان: خ 25 )
کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم، که به خدا پایان این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدایتان بمیراناد، که دلم از دست شما پر خون است و سینه ام مالامال خشم شما.
نهج البلاغه، خطبه 97، �به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دینار با من سودا کند. ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از آنها را به من بدهد!�
من می خواهم به وسیله شما بیمارى ها را مداوا کنم، امّا شما خود دردمندید!
شما را چه می شود؟ مگر لال هستید. . . چرا چنین هستید؟ هرگز به راه راست موفّق نخواهی شد! و هیچ گاه در راه حق قدم نخواهی گذارد! ) .
�چه اندازه با شما مدارا کنم! همچون مدارا کردن با شتران نوبارى که از سنگینی بار پشتشان مجروح گردیده و همانند جامه کهنه و فرسوده اى که هرگاه از جانبی آنرا بدوزند از سوى دیگر پاره می گردد.
... [مشاهده متن کامل]
هرگاه گروهی از لشکریان شام به شما نزدیک می شوند هر یک از شما در را به روى خود می بندید و همچون سوسمار در لانه خود می خزید و همانند کفتار در خانه خویش پنهان می گردید.
به خدا سوگند! آن کس که شما یاور او باشید ذلیل است و کسی که با شما تیراندازى کند همچون کسی است که تیرى بی پیکان به سوى دشمن رها سازد. به خدا سوگند!جمعیت شما در خانه ها زیاد و زیر سایه پرچمهاى میدان نبرد کم.
خدا نشانه ذلت را بر چهره ها و پیشانی شما بگذارد! و بهره هاى شما را نابود سازد.
آن گونه که به باطل متمایل و به آن آشنائید به حق آشنائی ندارید و آن چنان که در نابودى حق می کوشید براى از بین بردن باطل قدم برنمی دارید. �
در مجموعه سخنان امیرالمؤمنان علی ( ع ) ، که شریف رضی آنرا گرد آورده و نام آنرا نهج البلاغه نهاده است، خطبه هایی از امام ( ع ) درباره مردم کوفه می بینیم؛ خیلی کم ستایش ( نهج البلاغه، خ 107 ) و بیشتر نکوهش، تا آنجا که به نفرین می کشد و امام مرگ خود را از خدا می خواهد.
===
بدین خطبه بنگرید: �گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم، فرمان نمی برند و چون می خوانم، پاسخ نمی دهند. ای ناکسان، برای چه در انتظارید؟ و چرا برای یاری دین خدا گامی بر نمی دارید؟ دینی کو تا فراهمتان آرد؟ غیرتی کو تا شما را به غضب آرد؟� ( همان: خ 39 )
به خدا سوگند فریفته کسی است که فریب شما را خورد و بی نصیب کسی است که انتظار پیروزی از شما برد� ( همان: خ 29 )
خدایا! اینان از من خسته اند و من از آنان خسته؛ آنان از من به ستوده اند و من از آنان دل شکسته؛ پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار. � ( همان: خ 25 )
کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم، که به خدا پایان این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدایتان بمیراناد، که دلم از دست شما پر خون است و سینه ام مالامال خشم شما.
نهج البلاغه، خطبه 97، �به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دینار با من سودا کند. ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از آنها را به من بدهد!�
من می خواهم به وسیله شما بیمارى ها را مداوا کنم، امّا شما خود دردمندید!
شما را چه می شود؟ مگر لال هستید. . . چرا چنین هستید؟ هرگز به راه راست موفّق نخواهی شد! و هیچ گاه در راه حق قدم نخواهی گذارد! ) .