گرگ اغلب آن زمان گیرا بود
کز رمه شیشک بخود تنها رود.
مولوی.
چو کلکش از پی ضبط جهان میان دربست فکند مهر شبان گرگ بر سر شیشک.
ابن یمین.
|| رباب چهارتار. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیشاک شود. || عکه. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || تیهو. شیشاک. شیشوگ. || بیاح. ( مهذب الاسماء ). نوعی از ماهی. ( یادداشت مؤلف ). || تیهو را گویند، و آن را شیشاک و شیشو نیز گویند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).