شیش
لغت نامه دهخدا
شیش. ( اِ ) شوش. شوشه. شاخ تر و باریک درخت. ترکه. ( یادداشت مؤلف ).
شیش. ( ع اِ ) نوع پستی از خرما. ( ناظم الاطباء ). خرمایی کم حلاوت که هسته سخت نکند، و به قول ابوحنیفه آن فارسی است. ( یادداشت مؤلف ). شیشاء. شیص. شیصاء. خرمابن. کابوسک. ( مهذب الاسماء ). لغتی است در شیشاء و شیص و شیصاء. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). خرمای دانه سخت ناکرده. ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شیش. ( اِخ ) ابن قیس بن جریح. ممدوح حطیئه شاعر است. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
مترادف ها
شش، شیش، ششمین، شماره شش
پیشنهاد کاربران
شیش sheesh
برای ابراز تعجب بکار میرود ، امروزه در زبان انگلیسی و بخصوص در ویدئو های تیک تاک به وفور استفاده میشود، شاید برخاسته از شیشکی بعنوان استهزا در زبان فارسی باشد یا برعکس
برای ابراز تعجب بکار میرود ، امروزه در زبان انگلیسی و بخصوص در ویدئو های تیک تاک به وفور استفاده میشود، شاید برخاسته از شیشکی بعنوان استهزا در زبان فارسی باشد یا برعکس
ما شش هم داریم نوعی جاندار که در موهای کثیف زندگی میکنه به کسی ک تو سرش شش لونه کرده هم ششو میگیم
شیش یعنی سیخ و شیشکو و پوتا و کوک یعنی انسان با وزن زیاد
شیش به معنی زیر وپایین درگویش محلی استفاده می شد
شیش
جنوب ایران از این کلمه برا کم عقل یا شیرین عقل نشون دادن ی نفر استفاده میشه
جنوب ایران از این کلمه برا کم عقل یا شیرین عقل نشون دادن ی نفر استفاده میشه
شیش ( Şiş ) : در زبان ترکی به معنی سیخ
شیش به معنای ترکه شیش دار درخت بید
شیش در زبان تبری ( مازنی ) به معنای ترکه و نیز به معنای چوبی است که بلند و نازک باشد.