بی موکل بی کشش از عشق دوست
زآنکه شیرین کردن هر تلخ ازوست.
مولوی.
- شیرین کردن بادام ؛ کنایه ازشکرپوش کردن آن را. ( آنندراج ) : همچو آن بادام تلخی کز نمک شیرین کنند
عاشقان را دلخوشی از خنده او داده اند.
مخلص کاشی ( از آنندراج ).
- شیرین کردن دهن کسی را؛ شیرینی خوراندن. عنایت و محبت کردن : گرت از دست برآید دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بردهنی.
سعدی.
- || کنایه از رشوه دادن و کارسازی کردن. ( آنندراج ).|| مطبوع و دلپسند و محبوب و مرغوب کردن. لایق و مناسب نمودن. ( یادداشت مؤلف ).
- شیرین کردن چیزی در دل کسی ( کسانی )؛ مطلوب و مرغوب کردن آن در دلها : مجلس تذکیر کردی و فصیح بودو سخن نیکو گفتی دل این مردمان نواحی به خویشتن کشید و اسلام شریعت اندر دلها شیرین همی کرد. ( تاریخ سیستان ).
- شیرین کردن خواب ( فکر، اندیشه ، مطلب و جز آن ) بر کسی ؛ مطبوع و مطلوب کردن آن چیز در نظر وی. خوش کردن آن در چشم وی : تدابیر عراقی در سر این پادشاه پیچیده است و استوار کرده به سرخس و اینجابه نشابور هر روز می پروراند و شیرین می کند و ببینی از این چه شکافد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 455 ).
در غم لبهای من گویی بمیر
مرگ را بر بنده شیرین می کند.
صائب ( از آنندراج ).
چنانکه شیر کند خواب طفل را شیرین فرود غفلت من از سپیدموییهاست.
صائب ( از آنندراج ).
-شیرین کردن زمین را؛ قابل کشت و حاصلخیز نمودن. از شوره زاری درآوردن : می کنم از ترزبانی دشمنان را مهربان
می کند شیرین زمین شور را باران ما.
صائب ( از آنندراج ).
- شیرین کردن کسی ( چیزی ) را به چشم ( در نظر ) کسی ؛مطبوع و مقبول نمودن آن چیز در نظر وی : گوشه گیران را بچشم خلق شیرین کرده است
خال مشکینی که در کنج دهان یار ماست.
صائب ( از آنندراج ).
در نظرها می کند شیرین تر از تَنگ شکرکلک صائب در حدیث شکّرین آئینه را.
صائب ( از آنندراج ).
رجوع به ترکیب شیرین کردن چیزی در دل کسی شود.بیشتر بخوانید ...