وآن چیز خوش بود به مزه ایدون
شیرین از او شده ست چنان خرما.
ناصرخسرو.
- شیرین شدن آب ؛ گوارا و عذب شدن آن : بسته شود شکافها و ایمن گردد راهها و شیرین شود آبها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ).- شیرین شدن دهان ( دهن ، کام )؛ حلاوت یافتن دهان به سبب خوردن شیرینی و جز آن.
- امثال :
از حلوا گفتن دهان شیرین نشود. ( امثال و حکم دهخدا ).
شیرین نشود دهن به حلوا گفتن .
( از شاهدصادق ).
از سرکه نگشت کام شیرین .امیرخسرو ( از امثال و حکم ).
|| به نوایی رسیدن. نوایی یافتن. || خوش آیند و دلنشین شدن : بیستون بر کوهکن خواب فراغت تلخ کرد
زود می چسبد به دل کاری که شیرین می شود.
صائب ( از آنندراج ).
- شیرین شدن چیزی کسی را؛ عزیز و خوش آیند و مورد علاقه شدن : چون طمع شیرین شدت در جای و ناجای ای عزیز
هم نگون پیش سخی هم پیش دون باید شدن.
صائب ( از آنندراج ).
- شیرین شدن در چشم ( در نظر ) کسی ؛ خوش آیند گشتن در چشم وی. شیرین آمدن به چشم او : تا چو زنبور عسل در چشم هم شیرین شوند
به که باشد خانه های دوستان از هم جدا.
صائب ( از آنندراج ).
رجوع به ترکیب شیرین آمدن به چشم کسی در ذیل ماده شیرین شود.- شیرین شدن در دل کسی ؛ عزیز و گرامی شدن در نظر وی :
ازجوانمردی شیرین شده در هر دل
وز خردمندی کافی شده در هر فن.
فرخی.
- شیرین شدن لب ؛ کنایه از تبسم کردن و لبخند زدن.مزه شیرینی به لب نسبت ندارد زیرا که ذائقه در دهان و زبان است و کام و زبان و دهان شیرین گویند نه اینکه گویند در فلان چیز لب شیرین شد، پس کنایه از تبسم نمودن و نرم خندیدن باشد. ( از آنندراج ) : اگر نه مصدر ذاتت بود چگونه قضا
لبش ز زمزمه «کن فکان » شود شیرین.
عرفی ( از آنندراج ).
صنم را زآن خجالت دیگر آن شب به شکّرخنده ای ، شیرین نشد لب.
آصف خان جعفر ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...