شیرین دهن

لغت نامه دهخدا

شیرین دهن. [ دَ هََ ] ( ص مرکب ) شیرین دهان. ( یادداشت مؤلف ). آنکه در دهان وی حلاوت باشد. ( ناظم الاطباء ). || آنکه با حلاوت سخن گوید. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
سهل باشد سخن سخت که خوبان گویند
جور شیرین دهنان تلخ نباشد بردن.
سعدی.
من بنده بالای تو شمشادتنم
فرهاد تو شیرین دهن خوش سخنم.
سعدی.
|| آنکه دهانش زیبا باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). کنایه است از معشوقه زیبا و دلربا و شیرین زبان. ( از یادداشت مؤلف ) :
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی.
حافظ.
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند.
حافظ.
گفت حافظ من و تو محرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان.
حافظ.
رجوع به شیرین دهان شود.
|| شیرین دهن ؛ ( اِ مرکب ) مقلوب دهن شیرین. دهان شیرین. دهان زیبا و خوش بیان :
در وصف نیاید که چه شیرین دهن است آن
این است که دور از لب و دندان من است آن.
سعدی.
رجوع به شیرین دهان ( اِ مرکب ) شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آن که در دهان وی حلاوت باشد . ۲ - آن که دهانش زیبا باشد . ۳ - آنکه با حلاوت سخن گوید .

فرهنگ معین

(دَ هَ ) (ص مر. ) خوش سخن .

فرهنگ عمید

ویژگی آن که لب و دهان زیبا و دوست داشتنی دارد.

پیشنهاد کاربران

شیرین دهن:
معنای آن بر دو وجه است: نخست آنکه شیرین زبان و شیرین سخن است یعنی سخنان لطیف و دلگشا می زند یا در لهجه یا شیوه بیانش دلکش و دلرباست شاید هر دو را با هم دارد. دوم آنکه لب های شیرین دارد؛ یعنی لب هایش زیبا است
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه:
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان - گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی ( حافظ )

بپرس