که به سرپنجه شیرگیر شده ست
شیر برنا و گرگ پیر شده ست.
نظامی.
|| جسور و دلیر و جری گشتن. جری شدن. بسیار به خود غره گردیدن. سخت جری و بی شرم گشتن. بغلط تشجیع شدن و جسور شدن. ( یادداشت مؤلف ). جری و گستاخ و بی پروا شدن. ( ناظم الاطباء ). || خوش و خرم شدن. ( یادداشت مؤلف ) : مست گشت و شاد و خندان شد چو باغ
در ندیمی و مضاحک رفت و لاغ
شیرگیر و خوش شد انگشتک بزد
سوی مبرزرفت تا میزه کند.
مولوی.