شیرک
/Sirak/
لغت نامه دهخدا
شیرک. [ رَ ] ( اِ مصغر ) مصغر شیر، یعنی شیر کوچک. ( ناظم الاطباء ). اُسَید. شیربچه. ( یادداشت مؤلف ). || جری و دلیر و پر دل و جرأت. ( ناظم الاطباء ). دلیر و جری ( با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است ). ( از آنندراج ).
- شیرک ساختن ؛ دلیر ساختن کسی را. ( آنندراج ). و رجوع به ماده شیرک کردن شود.
شیرک. [رَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه آن 371 تن. آب آن از قنات. صنایع دستی زنان آنجاقالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
فرهنگ فارسی
۱ - شیر کوچک . ۲ - جسور پر دل .
مصغر شیر یعنی شیر کوچک یا جری و دلیر و پر دل و با جرات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) [مجاز] جسور و پردل.
* شیرک شدن: (مصدر لازم ) [مجاز] جسور و گستاخ شدن.
۱. شیره، عصاره.
۲. شیرۀ تریاک.
۳. شراب.
گویش مازنی
دانشنامه عمومی
شیرک (درمیان). شیرک روستایی در دهستان فخررود بخش قهستان شهرستان درمیان استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۴۶۹ نفر ( در ۱۴۰ خانوار ) بوده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: شیرک (درمیان)
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید