شیرپنجه

لغت نامه دهخدا

شیرپنجه. [ پ َ ج َ / ج ِ ] ( اِ مرکب ) پنجه شیر. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص مرکب ) قوی پنجه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ مرکب ) کفگیرک. ریش هزارچشمه. قسمی قرحه که با سوراخهای متعدد بر تن آدمی پدید آید، و در قدیم کشنده و بی علاج بود لیکن امروز این بیماری با پنی سیلین در هر مرحله که باشد درمان پذیر است. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

پنچه شیر یا قوی پنچه .

فرهنگ عمید

قوی پنجه، زورمند، شیرچنگ.

پیشنهاد کاربران

بپرس