شیرمست

/Sirmast/

معنی انگلیسی:
(of a child at the breast)sufficiently fed with milk, youngfatling

لغت نامه دهخدا

شیرمست. [ م َ ] ( ص مرکب ) بره شش ماهه فربه. ( ناظم الاطباء ). بچه بز و آهو و غیره که از بسیار خوردن شیر مادر خود مست گردد. ( غیاث ). سخت فربه از بسیار خوردن شیر مادر ( گوسفندو غیره ). سیر شیر. بره یا گوساله که مادر وی شیر بسیار داشته و بره یا گوساله او نیک فربه شده باشد. ( یادداشت مؤلف ). بچه بز و آهو و غیره که از بسیار خوردن شیر مادر خود مست گردد، و اطلاق آن بر غیر بره من حیث الاشتباه است نه حیث الاستعمال. ( آنندراج ) : و همه سال بره شیرمست یافته شود و ماهی تازه به همه اوقات [ در سیستان ]. ( تاریخ سیستان ص 12 ).
بره شیرمست و مرغ سمین
چشم داری ز وی به یوم الدین.
سنایی.
غزال شیرمست از دلنوازی
به گرد سبزه ها مادر به بازی.
نظامی.
چو صیاد را آهو آمد بدست
نشد سیر از آن آهوی شیرمست.
نظامی.
من از دولت شه کمندی بدست
گرفته بسی آهوی شیرمست.
نظامی.
بره شیرمست بلغاری
ماهی تازه مرغ پرواری.
نظامی.
ربط ما با داغ عالمسوز عشق امروز نیست
سالها شد این سمندر شیرمست آتش است.
صائب.
ز طفلی از لب آن شوخ بوی شیر می آید
نخوردم باده اما شیرمست از بوی می گردم.
طاهر وحید ( از آنندراج ).
رجوع به شیرمستی شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) بچه گوسفند بز یا آهو که شیر بسیار خورده و فربه گشته باشد .

فرهنگ معین

(مَ ) (ص مر. ) برّة گوسفند یا بز که شیر بسیار خورده و فربه گشته باشد.

فرهنگ عمید

ویژگی شیرخواره ای که از بسیار خوردن شیر سرمست و سرحال شده.

گویش مازنی

/shir mast/ سرخ و سفید - چاق و چله

واژه نامه بختیاریکا

جانوری مارمولک مانند

پیشنهاد کاربران

شیر مست ؛ شجاع و دلاور وغازی و جنگجوی. ( ناظم الاطباء ) . که چون شیر بیشه مست و قوی باشد :
نکو داستانی زد آن شیر مست.
نظامی.

بپرس