شیرمرغ و جان آدمیزاد ( آدم ) ؛ کنایه از امر محال. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- || همه چیز از ممکن و غیرممکن. همه چیز حتی نایابها: در سفره شیر مرغ و جان آدم نهاده بود. ( یادداشت مؤلف ) :
در عراق از کیسه حرصت شود لبریزتر
شیر مرغ و جان آدم گر همی خواهی خری.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ) .
- || همه چیز از ممکن و غیرممکن. همه چیز حتی نایابها: در سفره شیر مرغ و جان آدم نهاده بود. ( یادداشت مؤلف ) :
در عراق از کیسه حرصت شود لبریزتر
شیر مرغ و جان آدم گر همی خواهی خری.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ) .