که کس در جهان کودکی نارسید
بدین شیرمردی و گردی ندید.
فردوسی.
هَمَت شیرمردی هم اورنگ و پندزمانه پناهی زمانه گزند.
فردوسی.
هَمَت شیرمردی هَمَت رای و بندکه هرگزبه جانت مبادا گزند.
فردوسی.
کنون شیرمردی بکار آیدت که با دشمنان کارزار آیدت.
فردوسی.
که این شیرمردی ز رنگ شب است مرا بازگشتی ز جنگ شب است.
فردوسی.
بدین شیرمردی و چندین خردکمان مرا زیر پی بسپرد.
فردوسی.
شهر من شهر بزرگ است و زمینش نامدارمردمان شهر من در شیرمردی نامور.
فرخی.
با شیرمردیت سگ ابلیس صید کردای بیهنر بمیر که از گربه کمتری.
سعدی.
رضا به حکم قضا گر دهیم و گر ندهیم ازین کمند نشاید به شیرمردی رست.
سعدی.
گفتم به شیرمردی چشم از نظر بدوزم باتیر چشم خوبان تقوی سپر نباشد.
سعدی.
هر روبهی نیارد در راه عشق رفتن در راه عشق باید مردی و شیرمردی.
سلمان ساوجی.
رجوع به شیرمرد شود.