بیارم یکی لشکر شیرفش
برآرم شما را سر از خواب خوش.
فردوسی.
چنین گفت کاین کودک شیرفش مرا پرورانید باید به کش.
فردوسی.
بدو گفت کای خسرو شیرفش به مردی مگردان سر خویش کش.
فردوسی.
سپاهی که دیدند کوپال اوی بر و مغفر و شیرفش یال اوی.
فردوسی.
برفتند با دست کرده به کش بزرگان اسب افکن و شیرفش.
فردوسی.
کهار کهانی بدان جایگاه گوی شیرفش با درفشی سیاه.
فردوسی.
میان اندرون ارفش شیرفش سوی نیو و توپال شد کینه کش.
اسدی.