شیرشکار

لغت نامه دهخدا

شیرشکار. [ شی ش ِ ] ( نف مرکب ) متهوّر و باجرأت. ( ناظم الاطباء ). || شکارکننده شیر. آنکه شیر را صید کند. || کنایه از دلیر. شجاع. ( فرهنگ فارسی معین ) :
در بزم درم باری ودینارفشانیست
در رزم مُبارزشکر و شیرشکاریست.
فرخی ( دیوان ص 22 ).

فرهنگ فارسی

( صقت ) - شکار کننده شیر آنکه شیر را صید کند . ۲ - دلیر شجاع .

فرهنگ عمید

۱. شکارکنندۀ شیر، مردی که شیر شکار می کند.
۲. [مجاز] دلیر، شجاع.

پیشنهاد کاربران

شیر شکار ؛ شیر شکاری. شیر شکارگر. شیر که صید کند جانوری دیگر را :
چو بشنیدازو پهلو نامدار
به میدان درآمد چو شیر شکار.
فردوسی.
چو هومان و چو بارمان دو سوار
به جنگ اندرون همچو شیر شکار.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
بسا شیر شکار و گرگ جنگی
که شد در زیر این روبه پلنگی.
نظامی.
هژبرانی که شیران شکارند
به پای خود پیام خود گزارند.
نظامی.

به غمزه عقل - گدازی، به چنگ چنگ - نوازی،
به وعده روبهْ - بازی، به عشوه شیرشکاری.
( ابوالفرج رونی )