شیرخور. [ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) شیرخوار. ( ناظم الاطباء ). که شیر خورد. شیرخواره.شیرخورنده. مکنده به لب از پستان مادر : شیری که لبت خورد ز دایه چو شود خون دایه خوردآن خون ز لب شیرخور تو.خاقانی.و رجوع به شیرخوار و شیرخواره وشیر خوردن شود. || در آذربایجان ( مخصوصاًدر خلخال ) اختصاصاً به کره اسب و خر که در سن شیرخوارگی است اطلاق می شود.