شیرخوان

لغت نامه دهخدا

شیرخوان. [ خوا / خا] ( اِخ ) نام جایی که فریدون در آنجا بر ضحاک غالب آمد. ( از فرهنگ لغات ولف ) ( ناظم الاطباء ) :
همی راندازین گونه تا شیرخوان
جهان را چو این بشنوی پیر خوان.
فردوسی.
بدان کوه ضحاک را بسته سخت
سوی شیرخوان برد بیداربخت.
فردوسی.

پیشنهاد کاربران

شیرْخوان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " شیرْخوان" می نویسد : ( ( شیرْخوان که می تواند به معنی جایگاه و کنام شیر باشد ، در بیت زیر نام جایی بوده است در دماوند . ) )
( ( بران گونه ضحاک را بسته سخت
...
[مشاهده متن کامل]

سوی شیر خوان برد بیدار بخت. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 322. )

بپرس