شیرجه رفتن


معنی انگلیسی:
pitch, to plunge head foremost, to dive

مترادف ها

plunge (فعل)
غوطه دادن، غوطه ور ساختن، فرو بردن، شیرجه رفتن، غوطه زدن، غوطه ور شدن، شیب تند پیدا کردن

dive (فعل)
شیرجه رفتن، فرو رفتن، غواصی کردن، تفحص کردن، غوطه زدن، غوطه ور شدن

jackknife (فعل)
شیرجه رفتن، با چاقو بریدن

فارسی به عربی

غطس , مطواة , هبوط

پیشنهاد کاربران

بپرس