همی شد دوان شیربان چون نوند
به یک دست زنجیر و دیگر کمند.
فردوسی.
گاو چشم دلیر شوخ گشادچشم بر شیربان شیرآغال.
ازرقی ( از انجمن آرا ).
- شیربان باشی ؛ منصبی به زمان ناصرالدین شاه ، و دارنده آن نگاهبان چند شیر بود. ( یادداشت مؤلف ).|| ( اِ مرکب ) در لغت ترکی به معنی گل سوسن گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از فهرست مخزن الادویه ).