ور بخرگه بگذرد بیگانه رو
حمله بیند از سگان شیرانه او.
مولوی.
|| شجاعانه. با دلیری. با بیباکی و دلاوری. || شجاع و دلیر. ( ناظم الاطباء ).شیرانه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به شیر خوراکی. || ( اِ ) چوبی که بدان دوغ را برانند تا مسکه برآید. ( ناظم الاطباء ). || ریحان است. ( تحفه حکیم مؤمن ).