هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) همچنین نام دختر کی گشتاسپ ( گشتاسپ کیانی ) : ... [مشاهده متن کامل]
هُمای ( humaya ) یا هومایا یا هومیه! . پهلوی: بُندَهِشن، فرگرد ( فصل ) 18، بند9: هُماک بِژِشک: همه چیز پزشکی، درمان و دارو ( درمانگر همه دردها ) مینوی خرد: چَمروش یا چینامروش به فَرنود ( دلیل ) هُمایونی و خوش شگون بودن "پرنده هُما" در شایست ناشایست، بُندَهِش، مینوی خرد به آن: مُرواگ ( murwāg ) یا هومُرواک ( مُرواش ) می گویند! . در اساطیر یونان و روم: گریفین ( griffin ) . امروزه: هُما ( هُمای ) ، شیردال، بِشکوچ ( ( به نادرستی بَشکوچ می خوانند! ) ) . در انگلیسی: "Gypaetus" از سَرِهَم ( ترکیب ) دو واژه یونانی: کرکس ( gyp ) و عقاب ( aetos ) . . هُما پرنده ای اساطیری ( افسانه ای ) است که به معنی دارنده همه تخم های ( دانه های ) ویسپوبیش یا دارای درمانگر همه دردهاست! هُما در آغاز از فرهنگ میتراییسم ( گام چهارم مهرپرستی، هفت هزار سال پیش ) آمده است! پس از آن به عیلام ( ایلام، هَلتَمتی: سرزمین خدا یا اَهلَو!، شیش هزار سال پیش ) و هخامنشیان رسید! پس از آن به فرهنگ جیرفت ( پنج هزار سال پیش ) رسید! ( ( گرچه برخی به باور نادرست آن را از فرهنگ مصریان می دانند! ) ) ( ( یادآوری از واژه پرسپولیس: هُما یا چَمروش یا شیردال را با شیر دوسر یا دو شیر هخامنشی یکسان ندانید که نماد باشگاه پرسپولیس هست! . گرچه هُما ( چَمروش ) نشان تیم باشگاه ایتالیایی جِنُوا هست! همچنین نشان جمهوری ازبکستان هم هست! ) ) . چندی درباره هُما ( چَمروش ) : تن ( بدن ) : شیر سَرِ: دال یا کَرکَس ( اوستا: کَهرَکاس ) گوش: اسب . . واژه مُرواگ ( murwāg ) و هومُرواک ( مُرواش ) ، وابستگی با هُما دارد! ( ( هَمِستار ( خلاف ) این واژه به فَرنود ( دلیل ) تنبلی و کاهِلی مُرغ: مُرغوا! مُرغوا: فال بد، بدشگون، بدسِگال، بداندیش، بدخواه، بددل ) ) . ریشه یابی واژه مُرواگ: مُرواگ: مُرواک، مُروا - نام دخترانه مُر: هو، نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر! - نام دارو و شیره ای ( صمغی ) تلخ و سیاه رنگ که از درختچه ای مُر بدست می آورند که بیشتر در سرزمین های گرمسیری و دریای سرخ هست! مانند: ایران، عربستان، هندوستان، سنگال، ماداگاسکار ( ( واژه مُروارید هم از این واژه می آید: تراوش و ریختن مُروا! مُروارید سیاه، گران ترین و نایاب ترین مُروارید هست! ) ) . واگ: وَک ( vāc ) - واکه، واز، باژ - واژه، کلمه، حرف - صدا، نوا، آواز، آهنگ، گواژه! . معنی: مبارک، میمون، شادباش ( شاباش ) ، فرخنده، خجسته، فَریتا، همایون، خُنشان! - فال نیک، خوش خبر، خوش شُگون ( یُمن ) ، خوش شانس ( هوجَهِشن ) ، نیک اختر، آمد دار، بشارت دهنده، نوید بخش - گرمابخش، دلگرمی، امیدوار کننده، خوش بین ( مثبت اندیش ) ، نیک نظر - آواز دلنشین، صدای گوش نواز و دلنواز، آهنگ دل انگیز، سخن روح نواز و شادی آفرین، گواژه روح افزا و آرامش بخش . هومُرواک ( مُرواش ) واژه ی ساخته امروزی که در هیچ متن پهلوی یافت نکردم؛ زیرا، در نوشته های پهلوی به همراه مُرواگ، واژه هو ( خوب ) آمده است و از همین فَرنود ( سبب ) با "هو" آمده است! معنی آن همانند با مُرواگ هست: هو: خوب مُرواک: آواز خوان، سروده گوی معنی: خوش خبر، به فال نیک گرفتن . سرآغاز ( مقدمه ) بُندَهِش ( بُندَهِشن ) ، بند1: pad nēk ǰahišn, xūb "murwāg", axtar nēk, pad dastwarīh [ī] yazadān - dōst, hamāg - xrad, ahlayīh - warzīdār, kirbag - dōst ī yazadān - šnās ī mēnōg - wēn ī wehān - passand, dastwar ī dēn ī weh ī māzdēsnān, anōšag - ruwān spandyād māh - windād rostam šahryār, nibištag [ī] bun - dahišnīh معنی: به بخت ( شانس ) نیک و "مُروای ( فالِ ) " خوب ( فَرنام یا لقب هُما ) ، به نیک اختر ( خوش شگون ) ، به دستوری یزدان دوست، همه خرد، پرهیزگاری ( اَهلایی ) ورزنده، کرفه دوست، یزدان شناس، مینوبین، نیکان پسند، دستور بهدین مزدیسنان، انوشیروان اسفندیار ماه وَنداد رستم شهریار، نیک خواهم نوشت [این] نوشتۀ بُندَهِشی را . شایست ناشایست، فَرگرد ( فصل ) 2، بند5: "murwag" kē nasuš zanēd se hēnd: sār ī gar ud warāγ ī syā ud karkas. "murwag" - iz pad ān zamān zanēd ka - š sāyag abar abganēd. andar āb ud ābgēnag ud ēwēnag ka - š wēnēd nē zanēd معنی: [آن] "پرنده ( هُما ) " که نَسوش را می راند، سه [مرغ] اند: سارِگر ( سارگپه! - پرنده شکاری ) و کلاغِ ( وارَغنَه ) سیاه و [گونه ای] کرکس ( هُما ) . آن "پرنده ( هُما ) " نیز در آن زمان [نسوش را] براند که سایه بر آن ( لاشه، جسد ) افکند. ( ( در این نوشته هم به روشنگری هُما را سایه ی خوشبختی می داند، هتا ( حتی ) در زمان مُردن و مرگ! زیرا مرده را به بهشت ( پرتتش ) رهسپار می کرده است! ) ) در آب و آبگینه ( آیینه ) و اینگونه چیزا، چون آن ( مُردار، جسد ) را بیند، [نسوش را] نراند یا نمی تواند از مُرده دور کند! ( ( یادآوری از واژه تیشتر: 5. تَریز ( تَئوروای، تَئیری - در شاهنامه: بید ) و همچنین دُروج نَسو ( دُروخش نَسوش، نَسو، نَساو ) : دیو پاداش دهنده به انسان های بد - تار و مار کننده و بیماری دهنده - ناپاک کننده مردگان و آب ها و دانه ها >>> دشمن خرداد و دَهمان آفرین ( دَهما آفریتی ) و همچنین هُما ( مُرواگ ) ) ) . مُرواگ، گاه به معنای همان "پرنده" می دهد! شایست ناشایست، فَرگَرد ( فصل ) 10، بند9: az kuštan ī gōspand warrag ud wahīg ud gāw ī [warzāg] ud asp ī kārezārīg ud xar - gōš ud čihrāb ud xrōs ud wahman murwag ud murwag ī kāsgēnag ud az murw ī sār ud "humāy" ud parastūg wēš pahrēzišn معنی: از کشتن بیشترِ ( wēš ) برّه ( نوزاد ) گوسفند و بزغاله ( بزبچه ) و گاو وَرزا ( کاری یا بَرزِگاو ) و اسب کارزاری ( جنگی و میدان مسابقه ) و خرگوش و چِهراب ( بازهای شکاری ) و خروس ( پرودرش! ) و پرنده بهمن ( وَهمَن، اَشو زوشت یا جُغد ) و مرغ کاسکینه ( پرنده سبزقبا ) ، و از [کشتن] مرغ سار ( گنجشک سانان ) و "هُمای ( چَمروش ) " و پرستو ( چلچله ) باید پرهیز کرد. . . ریشه یابی واژه پهلوی "آمروش" و "چَمروش": آمروش: نام دیگر سیمرغ هست که بر روی درخت ویسپوبیش آرام می گیرد و می نشیند! آم: کوتاه شده آرام - آرامش، آسایش، آسودگی، راحتی، استراحت . روش: دَرِش، مانند: پروردش! مُرغ، پرنده - پرواز کننده، عروج، بالا رَوی، پیش رفتن . معنی: آرامش پرنده، آسودگی پرواز، پرچیدن و فَراغِ بال . چَمروش: نام هُما ( هُمای ) است! چَم: چینام، چیت ( چیثرَه ) - واژه اوستایی و پهلوی مانند، همانند، همانگونه، به سانِ - چنگ زدن، جمع کردن، گردآوری، به دست آوردن - تخمه، نطفه، ریشه، ریشه و تبار، دودمان، نژاد، گوهره، اصل و نَسَب - کوتاه شده ی چهره: رُخسار ( رُخساره ) ، رُخ، رو ( روی ) ، سیما، صورت، قیافه، عِذار، نقش، طرح، تصویر، نگار - دلدار، دلبر، جانان، نازنین، دلارام، دل شکر! - وضع، گونه، حالت، آرایه، چگونگی، چیستی . روش: دَرِش، مانند: پروردش! مُرغ، پرنده - پرواز کننده، عروج، بالا رَوی، پیش رفتن . معنی: نطفه رها و آزاد ( سِپَنتا ) ، نژاد پرنده گونه، گوهره ی پیروز بخش - پرنده چنگ زن، مرغِ بدست آورنده، پرنده گردآورنده - چهره پرنده وار و پیشرو ، رُخسار در اوج آسمان و کامیاب شونده ( برنده ) ، سیمای کاریزما دار و کامروا . . ریشه یابی واژه امروزی "بِشکوچ": بِش: خوشرو، خوش برخورد - خوشمزه، لذیذ، گوارا به مانند: خوش و بِش، بِشکار! . کوچ: سفر، جابجایی، بار و بَنه ( بَندیل ) بستن - حرکت کردن، روانه شدن، رفتن . معنی: خوش سفر، گردشگر، دنیا دیده، جابجا پذیر، پرنده سازگار، سرد و گرم چشیده، پیشکسوت، کارکشته، آبدیده! . این پرنده اسطوره ای ( هُما، چَمروش ) به مانند سیمرغ ( آمروش ) ، در البرز کوه ( اوستایی:هَرا بُرزَیتی، هَرائیتی بُرز: کوه بزرگ و با شکوه ) خانه ( آشیانه ) دارد! . هُما پرنده ای بی آزار و دنیا دیده است که در بلندی های ( ارتفاعات ) و کرانه های ( ناحیه های ) کوهستانی خانه ( آشیانه ) دارد و فَرنود ( دلیل ) این که به آن پرنده سعادت و خوشبختی می نامند و سایه آن اگر بر کسی بیفتد مایه ی نیکبختی می شود بخاطر داستانِ اسطوره ای آن است که دانه های ویسپوبیش ( درمانگر همه دردها ) را در بال ها و چنگال های خود دارد و به آسمان می برد ( حمل می کند ) و اگر سایه اش بر کسی بیفتد، دارای نیروی جاودانه، کاریزمایی ( فرِّ ایزدی ) و دگرگون یا بهتر شدن رویدادها ( وضعیت ) می شود ( ( یادآوری از واژه وَرِجَمکرد: برخی به نادرستی هُما را با فرّ ایزدی جمشید و پرنده کلاغ ( وارَغنَه ) وابسته می دانند؛پَدانکه ( در حالی که ) هُما به اسطوره تیشتر وابسته است! ) ) . هیچ چیز گُتره ای ( الکی ) و پیشامَدی ( تصادفی ) نیست: هواپیمایی هما: در "پنجم اسفند ۱۳۴۰" از یکی کردن دو شرکت هواپیمایی "ایرانیَن ایرویز" و "پِرشیَن ایرویز" ساخته شد! شگفت اینجاست که این پرنده به همانند داستان اسطوره ای آن، دوباره در اسفندماه دیده شده است! . . یادآوری از تیشتر: اسفندماه: تیشتر تخم های گیاهانی که به دست اَیوداد ( گاو یکتا آفریده که بعدها روح و توانایی آن به ایزد گوش داده شد، نگاهی به واژه یلدا شود! ) رشد کرده بود و با کمک چَمروش ( هامو تَخمه ) هم دانه های آن را از روی زمین گردآوری می کند و بر آسمان می برد و سپس به کمک تیشتر بر روی همه ی زمین می باراند . به کمک سِپَندارمَذ و سیمرغ ( سیرنگ، آمُروش ) ، درختی اساطیری به نام: ویسپوبیش ( vīspō - bīš، وِن جَد بیش یا ضدّ گزند یا دور کننده اندوه و بیماری، درمانگر همه دردها ) یا هَرویسپ ( هَروِسپ ) تُخمَگ یا همه تُخمه ها ( دانه ها ) می روید! سیمرغ ( آمروش ) هر بار که بر روی تخمه ها می نشیند، درخت ویسپوبیش ( هُماک پزشک یا هرویسپ تخمه ) می روید و هر بار که بر روی درخت می نشیند شاخه ها و دانه های آن بر روی زمین می نشیند و دوباره دانه های آن را چَمروش به آسمان می برد . خاقانی: سیمرغ وصالی، ای بُت عالی رای/دادی لقبم هُمای گیتی آرای من فارغم از "دانه هر کس" چو هُمای/تو نیز چو سیمرغ به کس رُخ مَنمای . . یادآوری از کرشفت: ( ( آن را با پرنده های زیر همسان ندانید: 1. سیمرغ: اوستایی: mărəyo. saĕnă مرغِ سی ( سیمرغ ) ، سیرَنگ، آمروش 2. عَنقا: پارسی پهلوی و اوستا: اَشتَرکا در اساطیر ایران و مصر: ققنوس ( معرب: کوکنوس ) یا فونیکس ( phoenix ) - پرنده ای تنها و بدون همدم ( جفت ) که پس از هزار سال ( در اساطیر ایران ) یا پس از پانصدسال ( در اساطیر مصر و یونان ) زندگی می کند و هنگامی که به پایان زندگی اش می رسد هیزم ( هیمه ) گردآوری می کند و خود را می سوزاند و از خاکستر آن قُقنوسی جوان پدید می آید! امروزه: شتر مرغ، هر چند در افسانه ها عَنقا مرغی است شبیه به سیمرغ، در منقارهای آن سوراخ هایی وجود دارد که آواز بلندی می سازد 3. وارَغنَه ( وِرِثرَغنَه ) : اوستایی: vărəyna کلاغ، زاغ، زَغَن کلاغ درجه نخست مهرپرستی و نشانه پیام آوری است! 4. دال: کَرکَس ( اوستا: کَهرَکاس ) یا لاشخور یا پرنده مُرده خوار 5. عقاب: اوستایی: کَرشِفت: پرچم هخامنشی بُرنزی کشف شده در بخش ( منطقه ) شَهداد کرمان ) ) . . اوستا: شگفتی این نوشته اوستایی اینجاست، که هر ایزد و ایزدبانویی که کمک دهنده و همراه تیشتر بوده است؛ دارای این متن اوستایی هست! مانند: تیشتر ( تیر ) یشت، مهریشت، ناهیدیشت، رَشن یشت، خورشیدیشت، ماه یشت، زامیاد ( سپندارمذ ) یشت، درواسپ ( گوش ) یشت و. . . . مهریَشت ( میترایَشت ) ، بند124: uzbāzāush paiti amerextīm fravazaite mithrō yō vouru - gaoyaoitish haca raoxshnāt garō - nmānāt vāshem srīrem vavazānem "hāmō - taxmem" vīspō - paēsem zaranaēnem معنی: بازوان ( دست هایش ) را برای جانپاسی ( مراقبت ) از [پاکدینان]، میترا ( مِهر ) گشوده است ( به سوی بالا برده است ) کسی که دارای دشت های فراخ ( گسترده ) از گرزمان درخشان ( گروتمان، بالاترین آسمان یا بهشت روشنی ) است گردونه ای زیبا و با گرداننده زرّین ( طلایی ) "همه تخم ها ( هُما ) " و درمانگر همه دردهاست ( ویسپوبیش! ) . اوستا: فروردین یشت، بند53 و 55: ashāunam vanguhīsh sūra spenta fravashayō yazamaide ya apam mazdadhātanam srīra pathō daēsayeinti ya para ahmāt hishtenta fradhāta afratat - kushīsh "hamaya" gātvō darekhemcit pairi zrvānem معنی: ما فَروَشی های ( فَروَهَرهای ) پاک و نیکو، نیرومند و بخشنده اَشامَندان ( اَهلَوان، مومنان ) را می ستاییم که راه های زیبایی را به سوی آب های ساخته مزدا نشان می دهند که بیش از آن ( مدّت ها ) در "هَمان، هُما" جا ( مکان ) ایستاده ( ساکن ) مانده و روان ( جاری ) نبود . اوستا: گوش ( دُرُواسپ ) یَشت، بند31: نام دختر گشتاسپ کیانی: هُمای در بخش های گوناگون اوستا و شاهنامه فردوسی خردمند این نوشته آمده است: uta azem nijanāni tathryāvantem duzhdaēnem uta azem nijanāi , spinjaurushem daēvayasnem uta azem fraourvaēsayeni humaya" varedhakanamca" h'yaonya haca dainghāvō معنی: که من[گشتاسپ] تَثریاوَنت ( پهلوان تورانی ) دُژ نهاد ( بد سرشت ) را براندازم، که من[گشتاسپ] دیو یَسنا ( دیو پرست ) سِپینج اُورُشک ( اِسپِنجَروش، پهلوان تورانی ) را بَراندازم، که من[گشتاسپ] دوباره "هُمای" و واریذکَنا ( به آفرید ) از سرزمین خیون ها ( چینی های ترک تبار یا مغول ها ) [به خانه] برگردانم ( ( تَثریاوَنت: تَئریاوَنت - دشمن گشتاسپ و پهلوان تورانی و اَرجاسپ ( اوستا: اَرجَت اَسپَه، اسب ارجمند ) سِپینج اُورُشک: اِسپِنجَروش، دشمن گشتاسپ و پهلوان تورانی و اَرجاسپ ( اوستا: اَرجَت اَسپَه، اسب ارجمند ) واریذکَنا: وارِدکَنا - در شاهنامه به آفرید! . هنگامی که تورانیان به بَلخ ( باختر ) یورش بردند توانستند دو دخترگشتاسپ کیانی را دستگیر کنند و به شهر توران یا خَلُّخ ببرند سپس گشتاسپ به ایرانیان می گوید هر کسی که دو دختر را آزاد کند هُمای چون بزرگتر است از آن او می شود: به لشگر بِگُفتا کدام است شیر/که باز آورد کین فرخ زریر که هرگز میانه نهد پیش پای/مَر او را دهم دخترم را هُمای . سپس برادرش اسفندیار از هفت خان گذر کرد و هنگامی که خود را بازرگان جای زد و به دربار ارجاسب راه یافت خواهرانش را دید ولی وانمود کرد که آن ها را نمی شناسد و سپس در نبردی آن ها را رَهانید! برفتند هر دو به نزدیک اوی/ز خون برنهاده به رخ بر دو جوی به خواهش گرفتند بیچارگان/بر آن نامور مرد بازارگان بدو گفت خواهر که ای ساروان/نخست از کجا راندی کاروان ز ایران وگشتاسپ و اسفندیار/چه آگاهی است ای گو نامدار بدین سان دو دخت یکی پادشاه/اسیریم در دست نا پارسا ) ) . . پهلوی ( پارسی میانه ) : مینوی خرد، فَرگرد ( فصل ) 61، بند11 و 37 تا 42: 11 - ?čināmrōš kū gyāg nišīnēd u - š kār čē معنی: پرنده چینامروش ( هُما ) کجا نشیند و کارش چیست؟ . 37 - sēn - murw āšyān pad wan ī ǰud - bēš ī was - tōhmag معنی: آشیان ( خانه ) سیمرغ ( آمروش ) در درخت جد بیش تخمه ( ویسپوبیش یا دور کننده اندوه و بیماری ) است . 38 - ud hamē ka abar āxēzēd hazār tāg az ān draxt be rōyēd معنی: و هر گاه از آن برخیزد، هزار شاخه از آن درخت بروید . 39 - ud ka nišīnēd hazār tāg be škenēd u - š tōm az - iš ōsānēd معنی: و چون بنشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخم از آن پراکنده ( پخش ) شود . 40 - ud čamrōš murw ham pad ān nazdīkīh nišīnēd معنی: و پرنده چَمروش ( هُما ) نیز، [در] آن نزدیکی می نشیند . 41 - u - š kār ēn kū ān tōhm ī az wan ī was - tōhmag ǰud - bēš ōsānēd ōy čīnēd ud ānōh kū tištar āb stānēd parganēd معنی: و کارش این است که آن تخم هایی ( دانه هایی ) را که از درخت جد بیش تخمه ( ویسپوبیش یا دورکننده اندوه و بیماری ) فرو ریزد، او برچیند و آنجا که تیشتر آب را می ستاند ( می گیره ) ، بپراکند ( پخش کند ) . 42 - kū tā tištar āb abāg ān harwispīn tōm stānād ud abāg ān wārān pad gēhān wārād معنی: تا تیشتر آب را با همه آن تخم ها بِسِتاند ( بگیرد ) و با آن باران، به جهان ببارد