گردش چشم یار را نازم
باد او شیرخانه دل ما.
جلال اسیر ( از آنندراج ).
شیرخانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) محلی که شیر ( اسد ) را در آن نگاه دارند. ( یادداشت مؤلف ). باغ وحش.
شیرخانه. [ ن َ ] ( اِخ ) نام دیگر بلخ بامی. بلخ. ( یادداشت مؤلف ) :
به فرخ ترین فال گیتی فروز
سپه راند از آمل شه نیمروز
سوی شیرخانه به شادی و کام
که خوانی ورا بلخ بامی به نام
به کالف شد از بلخ گاه بهار
وز آنجایگه کرد جیحون گذار.
اسدی.