شیخه

لغت نامه دهخدا

( شیخة ) شیخة. [ ش َ خ َ ] ( ع اِ ) زن پیر. مؤنث شیخ است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). زن پیر. رجوع به شیخ شود.

شیخة. [ ی َ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ شیخ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

شیخة. [ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ شَیخ. ( منتهی الارب ).

شیخة. [ ش َ خ َ ] ( اِخ ) رمله سفیدی است در بلاد اسد و حنظله. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم البلدان ). پشته ای است ، سمیت بها لبیاضها. ( منتهی الارب ). ریگستانی است سپید به بلاد اسد و حنظله. ( منتهی الارب ).
شیخه. [ ] ( اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 67 ).

فرهنگ فارسی

رمله سفیدی است در بلاد اسد و حنظله و ریگستانی است سپید .

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس