شیخ نجم الدین
لغت نامه دهخدا
شیخ نجم الدین. [ ش َ ن َ مُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به نجم الدین ( شیخ... ) شود.
شیخ نجم الدین. [ ش َ ن َ مُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به نجم الدین ( شیخ... ) شود.
شیخ نجم الدین. [ ش َ ن َ مُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به نجم الدین رازی ( شیخ... ) شود.
شیخ نجم الدین. [ ش َ ن َ مُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به نجم الدین ( شیخ... ) حسن دهلوی شود.
شیخ نجم الدین. [ ش َ ن َ مُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به نجم الدین خضر ( شیخ... ) شود.
شیخ نجم الدین. [ ش َ ن َ مُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به نجم الدین ( شیخ... ) عبداﷲبن محمدبن محمدبن علی اصفهانی شود.
شیخ نجم الدین. [ ش َ ن َ مُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به نجم الدین ( شیخ... ) عبدالرحمن بن محمدبن احمد مصالحی بیضاوی شود.
شیخ نجم الدین. [ ش َ ن َ مُدْ دی ] ( اِخ )رجوع به نجم الدین ( شیخ... ) مکنی به ابوالفتح شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید