شیخ علی صفائی حائری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شیخ علی صفایی حائری از علمای معاصر است که دارای تالیفات زیادی است.
« مرحوم شیخ علی صفایی حائری»، معروف به( عین- صاد) فرزند مرحوم حاج شیخ عباس صفایی حائری و نوه شیخ محمدعلی صفایی حائری در شهر مقدس قم، در سال ۱۳۳۰ دیده به جهان گشود. پس از سپری نمودن دوران کودکی و با گذراندن دوره ی دبستان و اتمام کلاس ششم نظام قدیم آن دوره، در سنّ سیزده سالگی شروع به تحصیل علوم دینی و حوزوی نمود. اساتید دروس سطح حوزه را در مدت زمان کوتاهی، شاید حدود سه سال به اتمام رسانید و وارد درس خارج شد و از اساتیدی بهره جست که عبارتند از: آقایان حجج اسلام و آیات بزرگوار بنی فضل، سید محسن حسابه ای، اعتمادی، فاضل هرندی و آمیرزا ابوالفضل موسوی تبریزی و شهید محراب آیت اللَّه مدنی، سید مهدی روحانی و آقای سبحانی، شیخ نصرت اللَّه بناروانی و فاضل قفقازی، فاضل و ستوده و میرزا حسین نوری، شیخ مرتضی حائری و محقق داماد و پدر بزرگوارشان. ایشان هم زمان با شروع دروس حوزوی به مطالعه ی سریع و دقیق و وسیع ادبیات معاصر و داستان نویسان ایرانی روی آورد: خود چنین می گوید:« شاید سیزده ساله بودم که داستان های صادق هدایت را تمام کردم. داستان هایی که درد و رنج انسان را مشخص می ساخت و پوچی و بن بست او را نشان می داد». پس از آشنایی با ادبیات کودکان در سطح مجله های کودک آن روزگار و دستیابی به ادبیات نوجوان در سطح وسیع، حدود سن چهارده سالگی بود که به تاریخ ادبیات ایران و عرب و ژاپن و چین و یونان و اسپانیا و آفریقا و آمریکای لاتین و کشورهای غربی روی آورد و با نمونه هایی از شاه کارهای ادبی در هر دوره آشنا گشت. در همین دوره بود که با حرف های فرانتس کافکا و صادق هدایت و تحلیل های پوچ گرای غربی و آمریکای لاتینی و طرح های نواگزیستانسیا لیستی و مارکسیستی و تلفیقی از این همه آشنا شد و این ها را از زبان ادبیات می شنید و جواب می گفت. مطالعه ی این همه و بیش از دویست هزار صفحه ادبیات، آن هم در مدت زمان کوتاهی، بیشتر از آن جهت برایش ضروری بود که احساس می کرد دانشمندان و ادیبان شرق و غرب، ذهن انسان گرفتار جنگ و سرگشته ی ماشین و سرعت را با ادبیات تغذیه می کنند و اساس نفی خدا ، نفی مذهب و نفی رسالت و معاد و وحی ، در میان طنزها و تمسخرها و یا تجزیه و تحلیل هایی از درد و رنج در انسان و ظلم و ستم در جامعه و تفاوت و تبعیض در آفرینش ، ریخته می شود. ایشان در بهم ن ماه سال ۶۲ به عنوان مبلغ از طرف حوزه ی علمیه ی قم عازم جبهه های جنگ شد که از اوائل بلوغ این کشش و این عشق و احساس به مرگ و شهادت را در خود احساس می کرد و این عشق و احساس ریشه در تنگی دنیا و حالت هایی داشت که از پدر خویش نسبت به مرگ مشاهده می کرد. بارها شنیده بودیم که می گفت: مَثَل من مَثَل مسافری است که حتی بار و ساکش را زمین نگذاشته و هر لحظه آماده ی رفتن و حرکت است. فرزند بزرگش، محمد در این میان زودتر از پدر خود در جبهه های جنگ رفتن را تجربه کرد و به شهادت رسید. ایشان در زیارت حضرت علی بن موسی الرضا( ع) با وقوع سانحه ای در سحرگاه بیست و دوم تیرماه ۱۳۷۸ جام حق را سرکشید و به لقاء و دیدار دوست شتافت و روح بلند و آسمانی اش از زمین رخت بربست که او گمنام در زمین و مشهور در آسمان بود.

پیشنهاد کاربران

بپرس