شیخ زاده

/SeyxzAde/

لغت نامه دهخدا

شیخ زاده. [ ش َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) سابقاً ترکهای عثمانی این کلمه را بر واعظ مسجد جامع اطلاق میکردند. ( از دائرةالمعارف اسلامی ).

شیخ زاده. [ ش َ دَ ] ( اِخ ) شیخ اوغلی ، فرزند شیخ صفی الدین اردبیلی. لقبی که هر یک از پادشاهان صفوی را میداده اند. ( از فرهنگ فارسی معین ، ذیل شیخاوند ). رجوع به شیخ اوغلی و شیخاوند شود.

شیخ زاده. [ش َ دَ ] ( اِخ ) رجوع به احمد شیخ زاده لاهیجان شود.

شیخ زاده.[ ش َ دَ ] ( اِخ ) نقاش و مینیاتورساز ایران در قرن دهم هجری. وی شاگرد بهزاد بود. ( فرهنگ فارسی معین ).

شیخ زاده. [ ش َ دَ ] ( اِخ ) احمد... او راست : نظم الزائد و جمعالفرائد. ( ازکشف الظنون ). رجوع به احمد ( مولی... ) شیخ زاده شود.

فرهنگ فارسی

نقاش و مینیاتور ساز ایرانی (قر. ۱٠ه. ). وی شاگرد بهزاد ( ه.م . ) بود.

دانشنامه آزاد فارسی

شیخ زاده (خراسان قرن ۱۰ق)
نگارگر ایرانی. از هنرمندان دربار امیرعلی شیر نوایی، و احتمالاً از شاگردان کمال الدین بهزاد بوده است؛ شیوۀ او با آثار بهزاد نزدیکی دارد. احتمالاً در زمان صفویان، به همراه کمال الدین بهزاد از هرات به تبریز کوچ کرد، و از آن پس در کنار استادانی همچون سلطان محمد و میرمصوّر به نقاشی پرداخت. در ساخت و پرداخت مجالس بزمی و رزمی، چهره پردازی، و منظره پردازی مهارت داشت. آثاری از شیخ زاده در دیوان امیرعلی شیر نوایی، و دیوان های خطی حافظ وجود دارد، که ازجمله عبارت اند از بهمن دلاور در شکار (از شاهنامۀ خطی، ح ۱۰۶۰ق)، واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند (از دیوان حافظ، ح ۹۳۳ق)، و جمع درویشان (ح ۱۰۹۸ق، موزۀ هنرهای تزیینی تهران).

پیشنهاد کاربران

علی شیخزادم
شیخ زاده از طایفه مشایخ زراسوند، باب دورکی، بختیاری

بپرس