شیح

لغت نامه دهخدا

شیح. ( ع اِ ) درمنه را گویند و بهترین آن ترکی است. ( برهان ). گیاهی است ، بفارسی درمنه گویند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گیاهی است خوشبو که انواع مختلفی دارد، شیح بطور مطلق سه نوع است یکی دارای گلهایی زردرنگ که برگ آن به گیاه سداب ماند و آن ارمنی است و نوع دیگر آن سرخ رنگ دارای برگهای ستبر و آن ترکی است. نوع دیگر آن عربی است که در سرزمینهای عرب روید و علوفه چارپایان است. ( از اقرب الموارد ). بفارسی درمنه گویند و خشک. اقسام او را میسوزانند و آن نباتی است گلش خوشبو و تلخ و بااندک حدت و شبیه به افسنتین رومی و او را اقسام می باشد، جبلی قویتر از دشتی و گلش مایل به زردی و برگش شبیه به سداب و نباتش از شبت کوچکتر. ( از تحفه حکیم مؤمن ) ( از مخزن الادویه ). بپارسی درمنه گویند، بهترین آن ارمنی بود و آنرا درمنه ترکی گویند. ( از اختیارات بدیعی ). خنجک. ( یادداشت مؤلف ). گونه ای از گیاه است و دارای انواع ارمنی و ترکی است. ( از بحر الجواهر ). ابوریحان گوید اهل زابلستان شیح برگ سرش را گویند و ابوالخیر گوید نبات سرش را عرب ختنی گویند. ( ترجمه صیدنه بیرونی ) : بگیرند افسنتین و شیح که آنرا درمنه ترکی گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و نیز رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی ص 225 شود.
- شیح ارمنی ؛ نوعی از گیاه شیح است که دارای گلی زردرنگ و برگ آن شبیه به گیاه سداب است.( از اقرب الموارد ). شیح ارمنی را مستعمل گل اوست. ( تحفه حکیم مؤمن ).
- شیح الربیع؛ دوائی است که به یونانی اریقارون نامند.
- شیح ترکی ؛ یکی از انواع شیح است که برگ آن سرخ رنگ و ستبر و خوشبو است. ( از اقرب الموارد ). درمنه ترکی. ساریفیون. افسنتین بحری. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به افسنتین شود.
- شیح جبلی ؛ نوعی از شیح است که قویتر از شیح دشتی است. ( از تحفه حکیم مؤمن ). افلیون. ( یادداشت مؤلف ).
- شیح حبشی ؛ فلفل سیاه است. ( اختیارات بدیعی ).
- شیح البحری ؛ و آنرا شیح یهودی و سمک یهودی و اهل مغرب نیل نامند. حیوانی است بحری و در دریای مغرب کثیرالوجود، شبیه به سنگ پشت بحری ولیکن صدفی است و پوست آن صلب است و سر بینی آن شبیه بگوساله و گویند روز شنبه از جای خود حرکت نمیکند از این جهت او را سمک الیهودی خوانند. ( فهرست مخزن الادویه ). و اما ظاهراً صحیح شیخ البحر است. رجوع به ماده شیخ البحر شود.
- شیح رومی ؛ افسنتین است. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به افسنتین شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مرد جد در کار ها یا نوعی از چادر های یمن .

فرهنگ عمید

= درمنه

پیشنهاد کاربران

بپرس