شیبی

/Sibi/

لغت نامه دهخدا

شیبی. ( حامص ) شیوی. هبوط. صبب. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص نسبی ) منسوب به شیب. نشیبی. مقابل فرازی.
- سراشیبی ؛ سرازیری.

شیبی. [ ش َ بی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به شیبةبن عثمان. ( از انساب سمعانی ). رجوع به شیبةبن عثمان شود.

شیبی. [ ش َ بی ی ] ( اِخ ) محمدبن زین العابدین بن محمدبن عبدالمعطی الشیبی ، جد شیبیین پرده داران کعبه در زمان حاضر. وفات او بسال 1253 هَ. ق. بمکه مکرمه است. او راست رساله ای بنظم در مناسک حج برمبنای فقه شافعی. ( از اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 368 ).

فرهنگ فارسی

منسوب به شیبه بن عثمان .

فرهنگستان زبان و ادب

{WPAN} [مهندسی مخابرات] ← شبکۀ شخصی بی سیم

اصطلاحات و ضرب المثل ها

{WPAN} [مهندسی مخابرات] ← شبکۀ شخصی بی سیم

پیشنهاد کاربران

بپرس